یزید پسر مُهَلَب با نام کامل یزید بن مهلب ابن ابی صفره ازدی معروف به ابو خالد، از سرداران عرب در زمان
امویان بود که برای مدتی امیر ولایت
خراسان بود. از اعمال معروفش کشتار مردم گرگان، آسیاب گردانیدن به خون ایشان و آرد کردن گندم به آن و خوردن نانش در جریان جنگ با
فرخان بزرگ است. [ ۴] [ ۵]
اسپهبد فرخان بزرگ که عرب ها به او لقب ذوالمناقب داده بودند، از دودمان
دابویگان طبرستان بود و سپاه یزید بن مهلب، در چند مرحله با او جنگید. سرانجام، یزید از فرخان شکست خورد و در بازگشت به
عراق به
زندان افتاد. [ ۶] او نیا و بنیان گذار
خاندان مهلبیان است که در اوایل
خلافت عباسی نقش پر رنگی ایفا کردند. پسر او محمد بن یزید بن مهلب نام داشت.
یزید پسر مهلب برادر زن
حجاج بن یوسف و فرزند مهلب بن ابی صفره والی حجاج در خراسان، و از سرداران عرب در زمان
امویان بود که برای مدتی امیر ولایت
خراسان بود. [ ۷]
یزید پس از مرگ پدرش، به حکومت خراسان رسید ولی بعد، حجاج او را زندانی نمود، مدتی بعد، او از زندان گریخت و در
فلسطین به حضور
سلیمان بن عبدالملک رفت و او از برادرش
ولید بن عبدالملک عفو او را گرفت. با مرگ حجاج در سال ۹۶ به فرمانروایی عراق و به سال ۹۸، دوباره به فرمانروایی خراسان رسید و
گرگان و سرزمین های دیگری را به تصرف درآورد و با ۲۵ میلیون درهم پول نقد به سوی
سلیمان بن عبدالملک در
شام شتافت، یزید در راه که بود سلیمان درگذشت و
عمر بن عبدالعزیز به خلافت نشست.
سلیمان بن عبدالملک در سال ۹۸ هجری، یزید بن مهلب را امارت خراسان داد. یزید به
ماوراء النهر رفت به
جهاد مشغول شد و برای سلیمان فتح نامه می نوشت. سلیمان به یزید نوشت چرا آنچه را به
قتیبه عیب می کردی، خود نمی کنی و آهنگ فتح طبرستان نمی نمایی. یزید لشکر عرب و خراسان و ماوراء النهر برگرفت و به دهستان آمد. در این زمان حکمرانان دهستان، صول خوانده می شدند و
ابن اسفندیار از آنان به بنام «نهابدیه صولیه» یاد می کند ( نهابده جمع نهبد = نهاپت به
زبان ارمنی به معنای بزرگ یا پیر یا مهتر قوم ) . به هرحال همانگونه که گذشت تُرکان از اسپهبد فرخان شکست سختی خورده و مهتر آنها صول در جنگ با اسپهبد کشته شده بود. اکنون فرمانروایی آن نواحی صول دیگری را بود که سر به فرمان اسپهبد فرخان نهاده و رای او را کار می بست. وی در برابر سپاه عظیم یزید بن مهلب تاب پایداری نداشت و به گفته
طبری به حصار دهستان اندر شد تا اینکه صول برای خود و سیصد تن از کسان خویش زنهار خواست. یزید اجابت نمود و گروه بسیار از حصاریان را بکشت. اسپهبد فرخان که با لشکرش منتظر بود، پس از رسیدن خبر سقوط گرگان، به نوشته ابن اسفندیار «جمله اهل ولایت و حرم و اموال و چهارپای به کوهستان فرستاد و به هامون و صحرا هیچ چیز نگذاشت تا یزید به
تمیشه رسید و بقهر بستد و ضریس نام فرمانده ای بود که یزید با اسیران و خزانه و حواشی و مردی چند، به گرگان فرستاد» و خود به درون طبرستان آمد و اسپهبد در مقابل او به پشته ها همی رفت. یزید به
ساری رسید و به سرای اسپهبد فرود آمد. به نوشته طبری هر روز حرب همی کردند گاه ظفر
مسلمانان را بودی و گاه کافران را.