یزکداری

لغت نامه دهخدا

یزکداری. [ ی َ زَ ] ( حامص مرکب ) شغل و صفت یزکدار.( یادداشت مؤلف ). پیشقراولی سپاه کردن :
یزکداری از دیده نگذاشتند
یتاقی که رسمی است می داشتند.
نظامی.
در یزکداری ولایت جود
دولت تست پاسدار وجود.
نظامی.
و رجوع به یزک و یزکدار شود.

فرهنگ فارسی

شغل و صفت یزکدار پیشقراولی سپاه کردن

پیشنهاد کاربران

بپرس