یرلیغ


معنی انگلیسی:
royal firman, safe-conduct

لغت نامه دهخدا

یرلیغ. [ ی َ ] ( مغولی ، اِ ) فرمان پادشاهی. ( غیاث ). اجازه و حکم و فرمان شاه یا امیر. ( یادداشت مؤلف ). فرمان پادشاهان که آن را مثال و منشور نیز گویند و یرلغ مخفف آن است. ( آنندراج ). یرلغ. برات و سند و فرمان پادشاهی بخصوص فرمان خان تاتارستان. ( ناظم الاطباء ) : او را قتلغ سلطان به لقب پدر یرلیغ فرمود. ( تاریخ جهانگشای جوینی ).
اگر صد خون به یک غمزه بریزی کس نمی پرسد
مگر یرلیغ ترخانی ز سلطان ایلخان داری.
نزاری قهستانی.
هولاکوخان او را پایزه و یرلیغ داد. ( جامع التواریخ رشیدی ). چون حکم یرلیغ همایون... به قیام به اهتمام و اتمام این امر مهم نفاذ یافت... ( جامع التواریخ رشیدی ). مدت ماهی در آن مرحله اقامت نمودندو به پادشاهان و سلاطین ایران زمین یرلیغها اصدار فرمودند. ( جامع التواریخ رشیدی ). به هر جانب ایلچیان راجهت تحصیل مال با یرلیغها و... روانه فرمود. ( تاریخ غازانی ص 59 ). التماس کردند تا یرلیغ در باب ممالک مقرر بدهد. ( تاریخ غازانی ص 68 ). شنیدم که یرلیغ از ارغون خان به شهزاده غازان رسیده است مشتمل بر آنکه نوروز و متعلقان با بوقا در کنگاج بوده اند باید که ایشان را گرفته تمامت به یاسا رسانید. ( تاریخ غازانی ص 16 ). او را یرلیغ ترخانی داد و راه خزانه داری بر وی توسامیشی فرمود. ( تاریخ غازانی ص 20 ). فرمان شد تا یرلیغها و آل تمغا که داشتند بازسپردند و اجازت یافتند. ( تاریخ غازانی ص 30 ). نمود که حکم یرلیغ کیخاتوخان است که شهزاده مراجعت کند و دیار خراسان و مازندران از یاغی نگاهدارد. ( تاریخ غازانی ص 38 ). باقی امرا نوروزرا سیورغامیشی فرموده با یرلیغ و استمالت عاطفت و اقالت عشرت اجازت انصراف داد. ( تاریخ غازانی ص 51 ). و حکم یرلیغ نفاذ یافت که از کنار آمویه تا سرحد ممالک عراق که در قبضه تصرف و پنجه تملک ماست... به نوروز ارزانی داشتیم. ( تاریخ غازانی ص 55 ). دست مولانا عضدالدین بگرفت گفت رقص بکن ، شخصی به او گفت که تو رقص به اصول نمی کنی زحمت مکش. مولانا گفت من رقص به یرلیغ می کنم نه به اصول. ( منتخب لطایف عبید زاکانی چ برلین ص 170 ).
ای صاحبی که هست ز یرلیغ حکم تو
ترک ومغول و تازی و رومی و بربری.
پوربهای جامی.
یرلیغ بلیغ به نام... نوشت. ( مجمل التواریخ زندیه ص 47 ). || طغرای شاه بر بالای حکمی. ظهیر. ( یادداشت مؤلف ) : فاتفق اهل العراق علی تولیة ابی غرة نقابة الاشراف و کتبوا بذلک الی السلطان ابی سعید فامضاه و نفذ له الیرلیغ و هو الظهیر بذلک و بعثت له الخلعة... ( ابن بطوطه ). و قام الیه و عانقه و اجلسه الی جانبه و قال له «سن آطا» و معناه بالترکیة انت ابی و کتب له الیرلیغ و هو الظهیر ان لایطالبه بهدیة بعدها هو و لا اولاده. ( ابن بطوطه ). || رحم و شفقت. || ناامیدی و بیچارگی. ( ناظم الاطباء ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

یرلغ: کلمه مغولی، فرمان پادشاه، فرمان خان مغول
(اسم ) حکم وفرمان پادشاه: و بهائ الدین را بمزید عاطفت مخصوص گردانید و اورا پایزه ویرلیغ به آلتمغاداد (اوکتای ) . یایرلیغ خانی . فرمان پادشاه (ایلخانان ودورههای بعدی ) .

فرهنگ معین

(یَ ) [ تر. جغ . ] (اِ. ) حکم و فرمان پادشاه . ، ~ خانی : فرمان پادشاه (ایلخانان و دوره های بعدی ).

فرهنگ عمید

در دورۀ مغول، فرمان حاکم و پادشاه.

جدول کلمات

فرمان خان مغول

پیشنهاد کاربران

بپرس