یربوع
لغت نامه دهخدا
یربوع. [ ی َ] ( اِخ ) ابن حنظلةبن مالک ، پدر قبیله ای از تمیم و از آن قبیله است متمم بن نویره صحابی. ( منتهی الارب ).
یربوع. [ ی َ ] ( اِخ ) ابن قیظ، پدر بطنی است از مرة و از آن بطن است حارث بن ظالم مری. ( از منتهی الارب ).
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
مترادف ها
موش صحرایی، موش بیابانی، یربوع
یربوع، موش دو پا
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید