یربه
لغت نامه دهخدا
- یربه اسبلینی ؛ طوقریوس. کمادریوس. نعنعی. بنثریقه. ( یادداشت مؤلف ).
- یربه دفوقه ؛ ظیان . ( یادداشت مؤلف ). رجوع به ظیان شود.
- یربه شانه ؛ عشبه صحیحه. عشبةالنار. ( یادداشت مؤلف ).رجوع به عشبةالنار شود.
- یربه فشقه ؛ حریق املس. حلبوب. خصی هرمس. عصی هرمس. لینوزوزطیس . ( یادداشت مؤلف ).
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید