یراعه

لغت نامه دهخدا

( یراعة ) یراعة. [ ی َ ع َ ] ( ع اِ ) واحد یراع یعنی یک مگس شب تاب. ( ناظم الاطباء ). آنچه به شب چون آتش نماید.ج ، یراع. ( مهذب الاسماء ). کرم شب تاب. ( منتهی الارب ) ( ازآنندراج ). کمچه که مگسی است شب تاب. ( منتهی الارب ). یکی کمچه. یکی مگس شب تاب. یکی کرم شب تاب. معرب پراه. کمیچه. پراه. مگس شبتاب. گی ستاره. یراعه. شب چراغک. چراغله. آتشبزه. ولدالزنا. ( یادداشت مؤلف ). مگس ریزه شبیه پشه که روی را پوشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). جانوری که به شب چون چراغ نماید. ( دهار ). مگس که در شب پرواز می کند و مانند آتش می درخشد. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به یراع شود. || یک نی. یک غرو. ( یادداشت مؤلف ). قصبه. غرو. ( السامی فی الاسامی ). یک نی. ( ناظم الاطباء ). نای سپید. ( دهار ). قلم ناتراشیده. ج ، یراع. ( مهذب الاسماء ). نی قلم. ( غیاث ). بوری [ بوریا ] در فارسی از ریشه عربی محض است و آن «برع » یا «یرع » یا «ورع » است و «یراعة» به معنی نی از آن است زیرا بوریا ( حصیر ) را از نی می بافند. ( از نشوء اللغة ص 128 ). || سرنای. موسیقار. ( زمخشری ). یراع. || شتر مرغ ماده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || بیشه نشیب نیستان ناک. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ). نیستان. ( ناظم الاطباء ). || ( ص ) گول. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مرد احمق. ( ناظم الاطباء ). || بددل. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بددل و جبان و ترسو. ( ناظم الاطباء ). مرد بددل. ( غیاث ). و رجوع به یراع شود.

فرهنگ فارسی

(اسم ) ۱- گول و بددل . ۲ - شترمرغ ماده. ۳ - بیشه نشیب نیستان ناک . ۴ - کرم شب تاب .

فرهنگ معین

(یَ عَ یا ع ِ ) [ ع . یراعة ] (اِ. ) ۱ - گول و بد دل . ۲ - شترمرغ ماده . ۳ - بیشه نشیب ، نیستان - ناک . ۴ - کرم شب تاب .

فرهنگ عمید

۱. کرم شب تاب.
۲. نی.
۳. [مجاز] قلم.
۴. (موسیقی ) [مجاز] نی لبک.
۵. بیشه.
۶. (صفت ) احمق.
۷. (صفت ) جبان.
۸. شترمرغ ماده.

پیشنهاد کاربران

بپرس