یخ کوب. [ ی َ ] ( نف مرکب )درهم شکننده یخ. ( ناظم الاطباء ) || یخ شکن. || مجازاً، کار بی حاصل کننده : ز بی پروایی یاران گرافتد بر دری کارم تمام روز باید در زدن یخ کوب را مانم.محمد سعید اشرف ( از آنندراج ).