یتامی. [ ی َ ما ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ یتیم. ( اقرب الموارد ) ( دهار ) ( آنندراج ) ( ترجمان علامه جرجانی ). ایتام. یَتَمَة. مَیتَمَة. یتائم. ( از اقرب الموارد ). یتیمان : ولدان یتامی یکسر دست بی پدری بر سر. ( ترجمه تاریخ یمینی ). و رجوع به یتیم شود.
فرهنگ فارسی
جمع یتیم ایتام
پیشنهاد کاربران
کلمه ( یتامی ) جمع یتیم است ، که بمعنای کودک پدر مرده است ، و بکودکی که مادرش مرده باشد، یتیم نمیگویند، بعضی گفته اند: یتیم در انسانها از طرف پدر، و در سایر حیوانات از طرف مادر است .