حریم حشمت و جاهش ز حفظ مستغنی است
که حاجتی نبود بام چرخ را به یتاق.
رفیعالدین لنبانی.
خردم یزک فرستد به وثاق خیلتاشی ادبم طلایه دارد به یتاق پاسبانی.
نظامی.
سرعت برق این براق تراست برنشین که امشب این یتاق تراست.
نظامی.
چون که تیر یتاقت آوردم به جنیبت براقت آوردم.
نظامی.
مریخ ملازم یتاقت موکب رو کمترین غلامت.
نظامی.
چو مهدی گرچه شد مغرب وثاقش گذشت از سرحدمشرق یتاقش.
نظامی.
تو مست شراب ناز و ما رابیداری کشت در یتاقت.
سعدی ( از آنندراج ).
- یتاقدار ؛ پاسبان و چوکیدار. ( آنندراج ). پاسبان و نگاهبان و محافظ و نگاهدارنده. ( ناظم الاطباء ) : پاس شب را ز خیلخانه خاص
تویی امشب یتاقدار خلاص.
نظامی.
- یتاقداری ؛ حفظ و پاسبانی : او خفته چو شاه در عماری
ویشان همه در یتاقداری.
نظامی.
- یتاقداری کردن ؛ حفظ و پاسبانی کردن : چند سالم یتاقداری کرد
راست بازی و راستکاری کرد.
نظامی.
- یتاق داشتن ؛ پاسبانی کردن. کشیک کشیدن : دو سمن سینه بلکه سیمین ساق
بر در باغ داشتند یتاق.
نظامی.
- یتاق کردن ؛ پاس داشتن و محافظت کردن. ( ناظم الاطباء ).