یایلاق

لغت نامه دهخدا

یایلاق. ( ترکی ، اِ ) ییلاق. یایلاغ. جای تابستانی : تا یایلاق و قشلاق شما بسیار گردد. ( رشیدی ). چون از آن گریوه می گذرند همه صحرای مرغزار و یایلاق است. ( جامع التواریخ رشیدی ). از اینجا به سرعت تمام روانه گشته به پای دماوند راند و آنجا منتظر جواب بایدو بنشست و موسم یایلاق در آن حدود گذرانید. ( تاریخ مبارک غازانی ). به وقت عزیمت به یایلاق و قشلاق ساوریها زیادت از آش می نهادند. ( تاریخ مبارک غازانی ص 328 ).
- یایلاق کردن ؛ به یایلاق رفتن و تابستان در آنجا گذراندن : لشکرهای عراق و آذربایجان را اجازت انصراف فرمود و یایلاق در شترکوه کرد. ( تاریخ مبارک غازانی ). شهزاده انبارجی و لشکرهای عراق و آذربایجان را اجازت انصراف فرمود یایلاق در شترکوه کرد. ( تاریخ مبارک غازانی ص 36 ). و به راه سلطان میدان به فیروزکوه بیرون آمد و به دماوند یایلاق کردند. ( تاریخ غازانی ص 41 ).
- قشلاق و یایلاق کردن ؛ به قشلاق و یایلاق رفتن و زمستان را در قشلاق و تابستان را در یایلاق گذراندن : و همچنین لشکری که با پسر او ساربان برکنار آمویه و بادغیس و شبورغان قشلاق و یایلاق میکردند. ( تاریخ غازانی ص 26 ).

فرهنگ فارسی

یایلاغ جای تابستانی ییلاق

پیشنهاد کاربران

بپرس