یایلاق
لغت نامه دهخدا
- یایلاق کردن ؛ به یایلاق رفتن و تابستان در آنجا گذراندن : لشکرهای عراق و آذربایجان را اجازت انصراف فرمود و یایلاق در شترکوه کرد. ( تاریخ مبارک غازانی ). شهزاده انبارجی و لشکرهای عراق و آذربایجان را اجازت انصراف فرمود یایلاق در شترکوه کرد. ( تاریخ مبارک غازانی ص 36 ). و به راه سلطان میدان به فیروزکوه بیرون آمد و به دماوند یایلاق کردند. ( تاریخ غازانی ص 41 ).
- قشلاق و یایلاق کردن ؛ به قشلاق و یایلاق رفتن و زمستان را در قشلاق و تابستان را در یایلاق گذراندن : و همچنین لشکری که با پسر او ساربان برکنار آمویه و بادغیس و شبورغان قشلاق و یایلاق میکردند. ( تاریخ غازانی ص 26 ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید