و عقیب هذا الرش سیل دافع
و وراء هذا النبت روض یانع.
؟ ( از سندبادنامه ص 9 ).
التمر یانع و الناطور غیرمانع. ( گلستان سعدی ).عیش ترا مانع و محظور نیست
تمر بود یانع و ناطور نیست.
ایرج میرزا.
ج ، یَنع.( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). || سرخ از هر چیزی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ج ، یَنع.( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ) : و کأنما اثر الدموع بخدها
طل تساقط فوق ورد یانع.
سعیدبن حمیدالکاتب.
|| ( اِ ) طاس چوبین که در آن شراب خورند و این لفظ ترکی است لیکن مننسکی به سند فرهنگ شعوری می نویسد که یانع و یانعی طاسی است که از شاخ کرگدن سازند. ( اما سخت پیداست که یانع در این مورد دگرگون شده کلمه بالغ است ). رجوع به بالغ شود. ( یادداشت لغت نامه ).