یامجی

لغت نامه دهخدا

یامجی. ( ص نسبی ، اِ ) منسوب به یام. مستحفظ و نگهبان اسبان. ( ناظم الاطباء ). مأمور و متصدی یام : می گفتندی که پسر یا برادر فلان نویان است و بفلان مهم نازک بزرگ می رود و یامجیان و حکام و رؤسا دانسته که جمله دروغ محض بوده است. ( تاریخ مبارک غازانی ص 272 ). چند مکتوب بنشان معهود و التون تمغای خویش بداد بعضی بدو اولاغ و بعضی به سه و چهار تا به ایلچیان می دهند و یامجیان معین باشد. ( تاریخ مبارک غازانی ص 275 ). همواره به جهت لاغری اسپان یام بازخواست یامجیان بایستی کرد. ( تاریخ مبارک غازانی ص 272 ).

پیشنهاد کاربران

بپرس