یاقوت لب. [ ل َ ] ( ص مرکب ) با لبی به رنگ یاقوت سرخ. سرخ لب. ( ناظم الاطباء ) : جام زرین تو پر کرده ز یاقوت روان ساقی بزم تو یاقوت لب سیم بری.امیرمعزی.مست تمام آمده ست بر در من نیمشب آن بت خورشیدروی وان مه یاقوت لب.خاقانی.یاقوت لبان در بناگوش هم غالیه بوی و هم قصب پوش.نظامی.|| ازاسمای محبوب است. ( آنندراج ).