یاقوت روان

پیشنهاد کاربران

فرهنگ دهخدا زیر عنوان واژه یاقوت:
- یاقوت روان ؛ کنایه از اشک خونین .
- || کنایه از شراب لعلی :
بیار آن می که پنداری روان یاقوت نابستی
و یا چون برکشیده تیغ پیش آفتابستی.
رودکی.
می اندر خم همی گوید که یاقوت روان گشتم
درخت ارغوان بشکفت و من چون ارغوان گشتم.
فرخی

بپرس