کی کردار بر اورنگ بزرگی بنشین
می گردان که جهان یافه و گردانستا.
دقیقی.
سوی کاردانانش نامه نوشت که ما را خداوند یافه نهشت.
دقیقی.
نشست اندر ایران به پیغمبری به کاری چنان یافه و سرسری.
دقیقی.
با هنر او همه هنرها یافه با سخن او همه سخنها ترفند.
فرخی.
شمریافه تر زندگانی تو آن که نکنی نکوئی و داری توان.
اسدی.
از آنکه تا بر همسایگان خجل نشودهمی زند زن من سنگ یافه بر چخماخ
مرا ز چکچک چخماق یافه بازرهان
فرست هیزم تا دیگ برنهد طباخ.
سوزنی ( دیوان چ 1 ص 420 ).
- یافه کاری ؛ کار بیهوده کردن. بیهوده کاری : مبر زین بیش بر امید من رنج
بباد یافه کاری بر مده رنج.
( ویس و رامین ).
- یافه کردن ؛ تباه کردن. بر بیهوده از دست دادن. هدر دادن : یا جان بچنگ عشق سپار و مجوی جنگ
یا یافه کن تو جان و دل و دین خود گذر.
موقری ( از ترجمان البلاغه رادویانی ).
گروهیش کز حق گرفتند گوش بمردند چون یافه کردند هوش.
نظامی.
- یافه گذاشتن ؛ هدر دادن. بیهوده کردن. باطل کردن : نه رنج کسی یافه بگذاشتم
نه بر بی گنه رنج برداشتم.
اسدی.
|| سخنان هرزه و بیهوده و سردرگم و پریشان و هذیان و فحش را گویند که یاوه باشد. ( برهان ). سخنان بیهوده و پوچ. ( غیاث اللغات ). سخنان هرزه سردرگم. ( انجمن آرا ). سخن بی معنی و سردرگم و سخن هرزه و فحش و گفتار زشت. ( ناظم الاطباء ). یاوه. ( اوبهی ) : که نزدیک او فیلسوفان بوند
بدان کوش تایافه ای نشنوند.
فردوسی.
من سخن یافه و محال نگویم این سخن من اصول دارد و قانون.
فرخی.
کردی تدبیر تو ولیک همه بدگفتی لیکن سرود یافه و بیکار.
ناصرخسرو.
آری چو سخنهای جفای تو شنودم در گوش نگیرم سخن یافه و ترفند.
معزی.
جز مدح تو ترفند بود هرچه نویسم کردم قلم از یافه و ترفند شکسته.
سوزنی.
بیشتر بخوانید ...