هر که باشد تشنه و چشمه نیابد هیچ جای
بی گمان راضی بباشد گر بیابد آبکند.
شهید بلخی.
دانش به خانه اندر و در بسته نه رخنه یابم و نه کلیدستم.
ابوشکور.
بپرسید از آن سر شبان راه شاه کز ایدر کجا یابم آرامگاه.
فردوسی.
بروید و بنگرید و آنچه بیابید بیارید.( نوروزنامه ).
گویند مردی در بیابان گنجی یافت.( کلیله و دمنه ).
روز سایه آفتابی را بیاب دامن شه شمس تبریزی بتاب.
مولوی.
کوزه بودش آب می نامد به دست آب را چون یافت کوزه خود شکست.
مولوی.
حکایت من و مجنون به یکدگر ماندنیافتیم و بمردیم در طلبکاری.
سعدی.
سعدی صبور باش برین ریش دردناک تا اتفاق یافتن مرهم اوفتد.
سعدی.
|| به دست آوردن. رسیدن. حاصل کردن. به دست کردن : بسا کسا که جوین نان همی نیابد سیر
بسا کساکه بره ست و فرخشه برخوانش.
رودکی.
مدخلان را رکاب زرآگین پای آزاد گان نیابدسرُ.
رودکی.
آنچه با رنج یافتیش و به ذل تو به آسانی از گزافه مدیش.
رودکی.
جهان را به دانش توان یافتن به دانش توان رشتن و بافتن.
بوشکور.
ز دشمن گر ایدونکه یابی شکرگمان بر که زهر است هرگز مخور.
بوشکور.
جهان بر شبه داود است و من چون اوریا گشتم جهانا یافتی کامت کنون زین بیش مخراشم.
خسروی.
من نیابم نان خشک و سوخ شب تو همه حلوا کنی از من طلب.
کسائی.
چنین دادپاسخ که آباد جای نیابی مگر با شدت رهنمای.
فردوسی.
همه دشمنان کام دل یافتندرسیدند جائی که بشتافتند.
فردوسی.
تو این فر و شوکت ز ما یافتی چو در بندگی تیز بشتافتی.
فردوسی.
سوی کام دل تیز بشتافتی کنون هر چه جستی همه یافتی.بیشتر بخوانید ...