یاسی ها ( مجاری: Jász ) گروهی از مردمان ایرانی ساکن اروپا و از تیره سکاها هستند که در سده سیزدهم به دنبال حمله مغول از سرزمین های شرقی تر و قفقاز به همراه کومان ها راهی دشت مجارستان شدند. یاسی ها از دیرباز در ناحیه یاس برنی زندگی می کنند و تا سده پانزدهم به گویش یاسی از زبان آسی سخن می گفتند. امروزه این زبان فراموش شده ولی یاسی ها ویژگی های فرهنگی - نژادی خود را هنوز نگاه داشته اند.
... [مشاهده متن کامل]
تاکنون تنها نمونه یافت شده از زبان یاسی یک صفحه از لغات با ترجمهٔ لاتین آن است که در سال ۱۹۵۷ در پشت یک سند قدیمی در سازمان اسناد ملی مجارستان دیده شد. تاریخ این متن که مربوط به سیزدهم ژانویهٔ ۱۴۲۲ است، با عبارت: «روز به خیر صاحب» شروع می شود و فهرستی از مواد غذایی به همراه معادل لاتین دارد. صاحب نامه احتمالاً برای تهیهٔ مواد به روستای یاس فالو رفته بوده است. ترک شناس مجار، دیولا نِمِت با کمک زبان آسی به گویش دیگورون متن را رمزگشایی کرده و یک واژه نامه کوچک از اسم ها، تعارفات و فرمول ضمائر ملکی تهیه کرده است. نسخهٔ چاپی تنها نمونه از این زبان در موزهٔ یاس برنی قابل بازدید است.
شاخی که به عنوان سرنا کاربرد داشته و نماد مشترک یاسی ها محسوب می شود، طبق اسطوره متعلق به یکی سردارانِ مجارستان به نام لِهِل بوده است. وی فرماندهٔ پرنس تاکشونْی و از نوادگاند آرپاد بود و در نبرد لشفلد به سال ۹۵۵ کشته شد. او به همراه فرمانده دیگری به نام بولچو از چهره های مشهور یورش به اروپا بودند.
رویدادنامه ای تصویری از حدود چهارصد سال بعد، قرن چهاردهم در دربار لایوش یکم روایت این سردار را به عنوان قهرمانی که در بند نیز دست از مبارزه برنداشت، به تصویر کشیده است. روایتش آن است که، مجارها به نزدیکی شهر آوگسبورگ، رود لش رسیدند ولی سپاه آلمانی مجارها را شکستی سخت داده و آنان را به طرز بی رحمانه ای قتل عام یا زندانی کردند. لهل و بولچو را نزد اتوی یکم، امپراتور آوردند؛ وی از آنها پرسید: «چرا مجارها چنان رفتار بیرحمانه ای علیه مسیحیان دارند»؛ آنها جواب دادند: «ما انتقام خدای متعالیم که به صورت بلا نازل شدیم»؛ آنگاه امپراتور از آنها پرسید چه نوع مرگی را خواهانند؟ لهل پس از این خواست که سرنایش آورده شود تا در آن بدمد؛ پس از آن پاسخ خواهد داد. شاخ به وی داده شد و او قدمی به سوی امپراتور نزدیک شد و چنان با آن بر امپراتور کوبید که در دم جان داد. لهل بر جسم بیجان چنین گفت: «تو در جهان دیگر به من خدمت خواهی کرد». سکاها بر این باور رایج بودند که هرکسی را که در زندگی بکشند در جهان دیگر بردهٔ آنها خواهد شد. هر دو فرمانده پس از این ماجرا به سرعت در رگنسبورگ به دار آویخته شدند. این رویدادنامه به زبان لاتین و با تصاویر تهیه شده و با نام کرونیکون پیکتوم معروف است.





... [مشاهده متن کامل]
تاکنون تنها نمونه یافت شده از زبان یاسی یک صفحه از لغات با ترجمهٔ لاتین آن است که در سال ۱۹۵۷ در پشت یک سند قدیمی در سازمان اسناد ملی مجارستان دیده شد. تاریخ این متن که مربوط به سیزدهم ژانویهٔ ۱۴۲۲ است، با عبارت: «روز به خیر صاحب» شروع می شود و فهرستی از مواد غذایی به همراه معادل لاتین دارد. صاحب نامه احتمالاً برای تهیهٔ مواد به روستای یاس فالو رفته بوده است. ترک شناس مجار، دیولا نِمِت با کمک زبان آسی به گویش دیگورون متن را رمزگشایی کرده و یک واژه نامه کوچک از اسم ها، تعارفات و فرمول ضمائر ملکی تهیه کرده است. نسخهٔ چاپی تنها نمونه از این زبان در موزهٔ یاس برنی قابل بازدید است.
شاخی که به عنوان سرنا کاربرد داشته و نماد مشترک یاسی ها محسوب می شود، طبق اسطوره متعلق به یکی سردارانِ مجارستان به نام لِهِل بوده است. وی فرماندهٔ پرنس تاکشونْی و از نوادگاند آرپاد بود و در نبرد لشفلد به سال ۹۵۵ کشته شد. او به همراه فرمانده دیگری به نام بولچو از چهره های مشهور یورش به اروپا بودند.
رویدادنامه ای تصویری از حدود چهارصد سال بعد، قرن چهاردهم در دربار لایوش یکم روایت این سردار را به عنوان قهرمانی که در بند نیز دست از مبارزه برنداشت، به تصویر کشیده است. روایتش آن است که، مجارها به نزدیکی شهر آوگسبورگ، رود لش رسیدند ولی سپاه آلمانی مجارها را شکستی سخت داده و آنان را به طرز بی رحمانه ای قتل عام یا زندانی کردند. لهل و بولچو را نزد اتوی یکم، امپراتور آوردند؛ وی از آنها پرسید: «چرا مجارها چنان رفتار بیرحمانه ای علیه مسیحیان دارند»؛ آنها جواب دادند: «ما انتقام خدای متعالیم که به صورت بلا نازل شدیم»؛ آنگاه امپراتور از آنها پرسید چه نوع مرگی را خواهانند؟ لهل پس از این خواست که سرنایش آورده شود تا در آن بدمد؛ پس از آن پاسخ خواهد داد. شاخ به وی داده شد و او قدمی به سوی امپراتور نزدیک شد و چنان با آن بر امپراتور کوبید که در دم جان داد. لهل بر جسم بیجان چنین گفت: «تو در جهان دیگر به من خدمت خواهی کرد». سکاها بر این باور رایج بودند که هرکسی را که در زندگی بکشند در جهان دیگر بردهٔ آنها خواهد شد. هر دو فرمانده پس از این ماجرا به سرعت در رگنسبورگ به دار آویخته شدند. این رویدادنامه به زبان لاتین و با تصاویر تهیه شده و با نام کرونیکون پیکتوم معروف است.




