یاسم
لغت نامه دهخدا
من یاسم بیض و ورد احمرا
یخرج من اکمامه معصفرا.
و ابن بری گوید یاسم جمع یاسمة است و ازینرو «بیض » آورده است یا فارسی معرّب است و در این صورت بمنزله جمع نباشد .
یاسم. [ س ِ] ( اِخ ) در لهجه کردان از اعلام است. قاسم. جاسم.
یاسم. [ س َ ] ( اِ ) برگ نو. رجوع به برگ نو شود.
یاسم. [ ] ( اِ ) سنگ یاسم ، حجر حبشی است.
فرهنگ فارسی
سنگ یاسم حجر حبشی است
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید