یازیدن


معنی انگلیسی:
to stretch out, desire, purpose, take

لغت نامه دهخدا

یازیدن. [ دَ ] ( مص ) اراده کردن و قصد نمودن. ( از برهان قاطع ). آهنگ کردن. ( فرهنگ رشیدی ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). گراییدن. متمایل شدن. مایل شدن. میل کردن. قصد چیزی کردن و روی آوردن یا نزدیک شدن یا کشیده شدن به سوی چیزی :
بار ولایت بنه از دوش خویش
نیز بدین شغل میاز و مدن.
کسائی.
بکن کار وکرده به یزدان سپار
بخرما چه یازی چه ترسی ز خار.
فردوسی.
بفرمود تا باسپهبد برفت
از ایوان سوی جنگ یازید تفت.
فردوسی.
چه سازی همی زین سرای سپنج
چه نازی به نام و چه یازی به گنج.
فردوسی.
از این آگهی یابد افراسیاب
نیازد به خورد و نیازد به خواب.
فردوسی.
بگردند یکسر ز عهد وفا
به بیداد یازند و جور و جفا.
فردوسی.
نفرمایم و خود نیازم به بد
به اندیشه دلرا نسازم به بد.
فردوسی.
بدانید کین تیز گردان سپهر
نتازد به داد و نیازد بمهر.
فردوسی.
تهی کرد باید از ایشان زمین
نباید که یازند از این پس به کین.
فردوسی.
به فرهنگ یازد کسی کش خرد
بود در سر و مردمی پرورد.
فردوسی.
کنون از گذشته مکن هیچ یاد
سوی آشتی یاز با کیقباد.
فردوسی.
برهنه چو زاید ز مادر کسی
نباید که یازد به پوشش بسی.
فردوسی.
همی از تو خواهم یک امشب سپنج
نیازم به چیزت از این در مرنج.
فردوسی.
سوی آشتی یاز تا هر چه هست
ز گنج و ز مردان خسروپرست.
فردوسی.
ای قحبه بیازی به دف زدوک
مسرای چنین چون فراستوک.
زرین کتاب.
ز همه خوبان سوی تو بدان یازم
که همه خوبی سوی تو شده یازان.
شهره آفاق.
همه به رادی کوش و همه به دانش یاز
همه به علم نیوش و همه به فضل گرای.
فرخی.
به غزو کوشد و شاهان همی به جستن کام
به جنگ یازد و شاهان همی به جام عقار.
فرخی.
ایا نیاز به من یاز و مر مرا مگداز
که ناز کردن معشوق دلگداز بود.
لبیبی.
به که رو آرد دولت که برِ او نرود
به کجا یازد جیحون که به دریا نشود.
منوچهری.
سپردم بدین ناقه چونین قفاری بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- قصد کردن اراده نمودن . ۲ - برداشتن بلند کردن .

فرهنگ معین

(دَ ) (مص ل . ) ۱ - قصد کردن ، دست انداختن به چیزی . ۲ - بالیدن ، نمو کردن . ۳ - خمیازه کشیدن .

فرهنگ عمید

۱. دراز کردن.
۲. (مصدر لازم ) دراز و کشیده شدن
۳. (مصدر لازم ) گرفتن چیزی، دست انداختن به چیزی.
۴. (مصدر لازم ) روی آوردن، متمایل شدن: کنون از گذشته مکن هیچ یاد / سوی آشتی یاز با کیقباد (فردوسی: ۱/۳۵۱ ).
۵. (مصدر لازم ) خود را خمیده و دراز کردن، خم شدن.
۶. (مصدر لازم ) گلاویز شدن، آویختن.
۷. (مصدر لازم ) حمله کردن.

پیشنهاد کاربران

. . . وگر دست محبت سوی کس یازی/به اکراه آورد دست از بغل بیرون/که سرما سخت سوزان است
*مهدی اخوان ثالث
*شعر زمستان
بلند کردن - اراده کردن
دراز کردن

بپرس