یازش

لغت نامه دهخدا

یازش. [ زِ ] ( اِمص ) اسم مصدر از یازیدن. قصد و آهنگ و اراده. ( برهان ) ( آنندراج ). تمایل. توجه. گرایش. ( یادداشت مؤلف ) :
نه دراز ودراز یازش او
امل خصم را کند کوتاه.
ابوالفرج رونی ( از فرهنگ سروری ).
|| حرکت و جنبش. ( رشیدی ) ( سروری ). || نمو و بالیدگی. ( برهان ) ( آنندراج ). || درازی. ( برهان ) ( آنندراج ) ( سروری ). || تمطی. تمدد. کش و قوس. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

فرهنگ فارسی

قصد، آهنگ، بالیدگی، نمو
( اسم ) قصد آهنگ : نه دراز ودراز یازش او اهل خصم را کند کوتاه . ( ابوالفرج رونی )

فرهنگ معین

(زِ ) (حامص . ) ۱ - قصد، آهنگ . ۲ - نمو، بالیدگی .

فرهنگ عمید

۱. قصد، آهنگ.
۲. بالیدگی، نمو.

جدول کلمات

قصد ، آهنگ ، بالیدگی ، نمو

پیشنهاد کاربران

بپرس