یازده

/yAzdah/

معنی انگلیسی:
eleven

لغت نامه دهخدا

یازده. [ دَه ْ ] ( عدد، ص ، اِ ) . ده بعلاوه یک. عدد بین ده و دوازده. احد عشر. احدی عشرة. احدی عشر : اَنَا اکره بیع ده دوازده ده یازده. ( منسوب به حضرت صادق ع ).
چون شمردم یازده منزل ز راه روزگار
منزلی دیدم مبارک وزمنازل اختیار.
معزی.
- یازده در ؛ کنایه از یازده منفذ و مجری که در بدن است اول و دوم هر دو سوراخ گوش ، سوم و چهارم هر دو سوراخ بینی ، پنجم و ششم هر دو مجرای چشم ، هفتم و هشتم دهان که مشتمل بر دو منفذ است یکی راه آب و طعام که آن را مری گویند دوم راه تنفس که به قصبة الریه تعلق دارد نهم و دهم راه بول که مشتمل بر دومجری است یکی سوراخ بدر رفتن بول و دیگری راه انزال منی یازدهم منفذ براز و بعضی چهار دیگر بر این افزوده در بدن پانزده در قرار داده اند، یکی سوراخ کام دهان که از دماغ به سوی حلق می رسد دوم ناف که راه قوت جنین است سوم و چهارم منافذ هر دو پستان. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

عدد۱۱، ده بعلاوه یک، یانزده نیزگویند
عددترتیبی برای یازده

فرهنگ معین

(دَ ) [ په . ] (اِ. ) عدد اصلی بین ده و دوازده ، ۱۱.

فرهنگ عمید

عدد ۱۱، ده به علاوۀ یک.

جدول کلمات

اا

مترادف ها

eleven ()
یازده

فارسی به عربی

احد عشر

پیشنهاد کاربران

واژه یازده
معادل ابجد 27
تعداد حروف 5
تلفظ yāzdah
نقش دستوری عدد اصلی
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: yācdah] ‹یانزده› ( ریاضی )
مختصات ( دَ ) [ په . ] ( اِ. )
آواشناسی yAzdah
الگوی تکیه WS
...
[مشاهده متن کامل]

شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار

یازده یعنی ( ۱۱ ) ( احدالعشر ) ( ۱ eleven ) ( ۱۰ ) ( عددی بین ۱۰ و ۱۱ )
یازده یعنی تو یه روز ۱۱ بار بمیری و زنده شی برا جوونا
فک کنم توضیح خوبی باشه🕊🌈
درود ُ سپاس
یک از ده ⬅ یکازده ⬅ یازده
= یک در ده، یک بر ده، یک برای ده، یک با ده
افزون واژ ( =حرف اضافه ) [از]، به جز چم ( معنی ) بنیادینش، دارای چمِ بر، به، در، اندر، با، برای ( مال ) نیز است.
...
[مشاهده متن کامل]

از به چم بر، به:
جمشیدوار شاه نشست از فراز تخت / دربسته آدمی و پری پیش او میان. رشیدی سمرقندی ( سده 6 ) .
بخندید از او شاه و خفتان بخواست / درفش بزرگی برآورد راست. فردوسی
از به چم در، اندر:
نشست از نهان با پدر پهلوان / بتدبیر ره تا شدن چون توان. اسدی توسی
از به چم با:
نقاش چابکدست از قلم صورتها انگیزد. ( کلیله و دمنه ) .
از به چم مال، برای و فرزند:
گرانمایه از دختر مهرک است / ز پشت من است این ، مرا بیشک است. فردوسی
افزون واژِ [از] با چمهای گفته شده در شمارگان دوازده، سیزده، پانزده، شانزده و نوزده نیز دیده می شود ولی در شمارگان چهارده، هفده و هژده ( هجده ) ، سترده یا افتاده است.
برای نمونه: چهارزده⬅ چهارده

اا

بپرس