یاز

/yAz/

فرهنگ اسم ها

اسم: یاز (دختر) (ترکی، فارسی) (تلفظ: yāz) (فارسی: ياز) (انگلیسی: yaz)
معنی: نمو کننده و بالنده، ( در گیاهی ) درختی که شاخه های خود را بگستراند، ( در ترکی ) فصل بهار
برچسب ها: اسم، اسم با ی، اسم دختر، اسم ترکی، اسم فارسی

لغت نامه دهخدا

یاز. ( نف مرخم ) نموکننده و بالنده ، چه درختی که ببالد گویند «یازید» یعنی بالید. ( برهان ) ( آنندراج ). بالنده و نموکننده. ( ناظم الاطباء ). || دست به چیزی دراز کردن را نیز گفته اند. ( برهان ) ( آنندراج ). دست دراز کننده برای گرفتن چیزی. ( ناظم الاطباء ). || قصد و اراده کننده. ( برهان ) ( آنندراج ). آنکه اراده می کند و قصد می کند. ( ناظم الاطباء ). قصدکننده. ( شرفنامه ). اما یاز در این معانی صفت فاعلی ، ریشه مضارع یا اسم فعل یازیدن است و به صورت غیر ترکیبی نیز مورد استعمال ندارد و در ترکیب به کار می رود چنانکه در دیریاز، دست یاز، تندیاز. || پیماینده. ( برهان ) ( آنندراج ). پیماینده و اندازه کننده. پیماینده مساحت.( ناظم الاطباء ). || خمیازه کشنده و دراز کشنده. ( ناظم الاطباء ). || ( اِمص ) پیمودن. ( برهان ) ( آنندراج ). پیمایش مساحت. ( ناظم الاطباء ). || قصد و اراده و آهنگ. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) دهقان و روستایی. || درختی که بگستراند شاخه های خود را. || گام و قدم. ( ناظم الاطباء ). || به معنی ارش هم آمده است و آن مقداری باشد از سرانگشتان دست تا آرنج که به عربی مرفق خوانند. ( برهان ) ( آنندراج ). ارش یعنی فاصله میان سرانگشت دست تا آرنج. ( ناظم الاطباء ) :
به چاه سیصدیازم چنین من از غم او
عطای میر رسن ساختم ز سیصدیاز.
شاکر بخاری.
کمندش بیاورد هشتادیاز
به پیش خود اندر فکندش دراز.
فردوسی.
ارش پنجصد بود بالای او ( سد اسکندر )
چو نزدیک صد یاز پهنای او.
فردوسی.
گرازان بیامد بسان گراز
درفشی برافراخته هشت یاز.
فردوسی.
یکی خانه دیدند پهن و دراز
برآورده بالای او چند یاز.
فردوسی.
مرحوم دهخدا در یکی از یادداشتهای خود درباره معنی اخیر «یاز» چنین نوشته اند: در لغت نامه ها در معانی این کلمه از جمله ارش را آورده اند و ظاهراً غلط است. کلمه ای که به معنی ارش است «باز» با باء موحده است نه یاز با یاء تحتانی. سوزنی شاعر برای نمودن قوت طبع در قصایدخود معمولاً کلمه ای را در معانی مختلف آن پیاپی قافیه می کند و از آن جمله همین کلمه باز است در ابیات زیر:
دم منازعت توشها که یارد زد
در مخالفت تو که کرد یارد باز
که خواند تخته عصیان تو که در نفتاد
ز تخت پنجه پایه بچاه پنجه بازبیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

اندازه امتداددستهاکه درجهت افقی بازشده باشند، باز و بازه هم گویند
نمو کننده و بالنده چه درختی که ببالد گویند یازید یعنی بالید .

فرهنگ معین

(اِ. ) ۱ - ارش ، واحدی در طول و آن از نوک انگشت میانی تا آرنج می باشد. ۲ - گام ، قدم .

فرهنگ عمید

اندازۀ امتداد دو دست در حالی که دست ها را افقی از هم باز کنند، ارش، ارج: گرازه همی شد به سان گراز / درفشی برافراخته هفت یاز (فردوسی: ۲/۵۸ ).
۱. = یازیدن
۲. درازکننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): دست یاز.
۳. یازنده، کِشنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): دیریاز، زودیاز، دوریاز.

دانشنامه عمومی

یاز ( انگلیسی: Yaws ) عفونتی استوایی مربوط به پوست، استخوان و مفاصل است که توسط باکتری اسپیروکت ترپونما پالیدوم ایجاد می شود. [ ۱] [ ۲]
ترپونما پالیدیوم خود زیرگونه ای از پالدیوم مارپیچی–شکل، باکتری گرم - منفی ای است که نوعی باکتری با تحرک بالاست. یاز از بیماری های انسانی است که ترپونما پایلدیوم عامل آن بوده و زیرگونه ای از پرتنیواست. موارد اخیر برخلاف زیرگونه پالیدیوم موجب بیماری عصبی نمی شوند. [ ۳] انسان ها تنها منبع طبیعی شناخته شده برای زیرگونه های پالیدیوم هستند. این گونه بدون میزبان نمی تواند بیش از چند روز زنده بماند. این مسئله به خاطر ژنوم کوچک آن است ( ۱٫۱۴ MDa ) که نمی تواند مسیر متابولیکی لازم برای ساخت مواد غذایی را رمزگذاری کند. این باکتری برای تکثیر بسیار کند عمل می کند و برای این کار زمانی بیشتر از ۳۰ ساعت لازم دارد.
بیماری یاز ( yaws ) یک بیماری اندمیک است که عمدتاً در کودکان در کشورهای گرم و مرطوب دیده می شود. عامل این بیماری تروپونما پالیدوم زیر گونه پرتنو است. ضایعات اولیه در این بیماری به صورت پاپول های زخمی شونده معمولاً در دست ها یا پاها ظاهر می شوند. در این بیماری انتقال جفتی یا مادرزادی اتفاق نمی افتد. این بیماری نسبت به درمان با پنی سیلین خوب جواب می دهد. [ ۴]
عکس یاز
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

هم باز وهم یاز هردو گوناگون برداشتند یا بقول عرب مختلف المعانی هستند و در سرودن شعرجناس واژه اپزار ما شاعران هستند
یاز و باز دو واژ جداگانه اند و هر دو یکای سنجشند یاز ، ارش است از سر انگشت تا آرنگ . و باز یک بازه است از سر انگشت میانی راست تا سر انگشت میانی دست چپ یک بازه یا یک باز است.
گمانم این چند سروده فردوسی یاز باشد
...
[مشاهده متن کامل]

کمندش بیاورد هشتادیاز
به پیش خود اندر فکندش دراز.
فردوسی.
ارش پنجصد بود بالای او
چو نزدیک صد یاز پهنای او.
فردوسی.
گرازان بیامد بسان گراز
درفشی برافراخته هشت یاز.
واین یکی باز - بلندی خانه چند باز بوده نه چند یاز
یکی خانه دیدند پهن و دراز
برآورده بالای او چند باز.
فردوسی
دم منازعت توشها که یارد زد
در مخالفت تو که کرد یارد باز
که خواند تخته عصیان تو که در نفتاد
ز تخت پنجه پایه بچاه پنجه باز
که رفت بر ره فرمان تو کزان فرمان
رمیده بخت بفرمان او نیامد باز
همای عدل تو چون پروبال باز کند
تذرو دانه برون آرد از جلاجل باز.
و درسروده دیگر گوید:
در پناه پهلوان کبک و تذرو آرد برون
چوزگان دانه چین از بیضه شاهین و باز
بی بدل صدری و رای تو بدل داند زدن
تخت پنجه پایه بر اعدا به چاه شست باز
ملک توران مهره کردار است بر روی بساط
رای ملک آرای تو بر مهره ماهر مهره باز
پیر پرور دایه لطف تواست آنکو نکرد
هیچ دانا را ز لطفی تا به پیری شیر باز
کرد ره گم کرده بودم در فراقت صدر تو
کرد ره گم کرده را جاهت به راه آورد باز
به چاه سیصدیازم چنین من از غم او
عطای میر رسن ساختم ز سیصدیاز.
شاکر بخاری.
-
بر کشم مر تو را به حبل خدای
به ثریا ز چاه سیصد باز
ناصرخسرو
جهان چون چاه سیصد باز گشته
هوا با تیرگی انباز گشته
همی شد رام تا درگاه بهروز
به کام خویش فرخ بخت و پیروز

به گفته سه تن که یاز را ترکی نوشته اند بهار و تابستان و پاییز هر سه نزد ترکان یاز است اینجور که پیداست ترکان در سیبری بودند و سال نزد انها دو فصل بوده بهار و تابستان و پاییز روی هم یک فصل کوتاه بوده باقی سال هم زمستان و یخبندان بوده - ترکان تنها در یاز به فعالیت میپرداختند
همان بالنده در حال رشد و نمو نباتات و گیاهان و اشجار استو به انسان و حیوانات واحشام هرگز تلقی نگردیده و واژه پارسیالاصل است چون به بذر زعفران که از پی و کمبل ان رشد میکند پیاز زعفران میگوییم این ویژگی
...
[مشاهده متن کامل]
بخاطر شکل و شباهت نیست بلکه بخاطر رشدو نمو آن است و به بصل هم پیاز میگوئیم و حکمای پارسی نام ریشه مو را پیاز مو نامیده اند

یاز
نیاز آزمند آزاد
آزاد فارق از آز در اصل نیاز
واژه یزدان در ریشه به شکل " یاز دان " یا یاز
آزمند هماره نیازمند است .
پس ریشه اینسری لغات :
یاز
یاز. ( نف مرخم ) نموکننده و بالنده ، چه درختی که ببالد گویند �یازید� یعنی بالید. ( برهان ) ( آنندراج ) . بالنده و نموکننده. ( ناظم الاطباء ) . || دست به چیزی دراز کردن را نیز گفته اند. ( برهان ) ( آنندراج ) . دست دراز کننده برای گرفتن چیزی. ( ناظم الاطباء ) . || قصد و اراده کننده. ( برهان ) ( آنندراج ) . آنکه اراده می کند و قصد می کند. ( ناظم الاطباء ) . قصدکننده. ( شرفنامه ) .
...
[مشاهده متن کامل]

یاز در تورکی نوشتن است و فصل رشد و نمو که هم به بهار و هم به تابستان در نقاط مختلف دنیای تورک اطلاق می شود که در هسته مفهومی رشد و بالیدن و رشد و نمو و قصد و اراده در نوشتن …
پس کلمات منشعب از یاز با زیرساخت تورکی همخوانی دارد .

بررسیِ کارواژه یِ " آختن/آزیدن" با بُن کنونیِ " آز" /پیشنهادِ واژه به جایِ پیشوندِ آلمانیِ " - ur/Ur "
1 - ما کارواژه یِ " آختن/آزیدن" را با پیشوندها داریم:
1. 1 - " یاختن" با بُن کنونیِ " یاز" :
...
[مشاهده متن کامل]

" یاختن" برآمده از کارواژه یِ " اَیاختن" با بُن کنونیِ " اَیاز" است که در آن " اَی" پیشوند است. چنانکه در زیرواژه یِ " اَی" از این تارنما آورده ام، پیشوندِ پارسیِ میانه یِ " اَی" به ریختِ " ی" درآمده است: نمونه " اَیاری به یاری"/ " اَیافتن به یافتن" و. . . .
نکته: کارواژه یِ " اَیاختن/یاختن" را هم از نگرِ ساختاری و هم از نگرِ چمیک ( =معنایی ) با کارواژه یِ " اَیافتن/یافتن" همسنجی کنید.
1. 2 - " فرآختن/فرآزیدن" با بُن کنونیِ " فرآز":
"فرآختن" از پیشوندِ " فر، فرا" به همراه کارواژه یِ " آختن" ساخته شده است. پیشوندِ " فَر/ فَرا" به پیشوندِ "فرَ" از زبانِ اوستایی برمی گردند که به چمِ " پیش، جلو، دور، ورا" بوده است.
1. 3 - " ترآختن/ترآزیدن" با بُن کنونیِ " تَرآز":
" ترآختن/ترآزیدن" از پیشوندِ " تَر، تَرا" به همراه کارواژه یِ " آختن/آزیدن" ساخته شده است. ما در زبان پارسی میانه گونه یِ تراگذرایِ این واژه را داشته ایم: ترازینیتَن ( =تر. آز. ین. یتَن ) که با بازگردانش به پارسیِ کُنونی واژه یِ " ترازاندن" را خواهیم داشت.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . .
2 - ما کارواژه یِ " آختن/آزیدن" را با کارواژه هایِ اوستایی داریم:
ما کارواژه یِ " آختن" را به همراهِ کارواژه یِ اوستاییِ " دا" در واژه یِ " داختن =دا. آختن" از کارواژه یِ " پَرداختن/پردازیدن" داشته ایم.
نکته: در زبانِ اوستایی و پارسی میانه هم آمیختگیِ دو " آ " ، یک " آ" می سازد؛ در اینجا ( دا. آختن = داختن ) .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . .
3 - ما کارواژه یِ " آختن/آزیدن" را با واژه یِ " اَغ" در " اغرَ = اغ. رَ" از زبانِ اوستایی به چم" نخست، آغاز" داشته ایم. واژه یِ " آغازیدن" برآمده از واژه یِ اوستاییِ " آغ" به همراهِ کارواژه یِ " آزیدن/آختن" است؛ پس ریختِ دیگرِ " آغازیدن"، " آغاختن" می باشد.
با همسنجیِ شماره هایِ 1 و 3 در بالا می توان از " آغ" به عنوانِ پیشوندِ کارواژه بهره برد.
پیشنهاد ( بسیار ارزشمند ) :
من به جایِ پیشوندِ آلمانیِ " - ur " که به امری " آغازین، نخستین، بنیادین" اشاره دارد، پیشوندِ " آغ" را پیشنهاد می کنم. چنین پیشنهادی می تواند در یافتنِ برابرهایی به جایِ واژگانِ " Urelement ، Ursprung، Urbild، Urspracheو. . . " بسیار رهگشا باشد. همچنین می توان از پیشواژه یِ " بُن" یا پیشوندِ " نِ" نیز بهره برد.

واژه یزدان شاید در ریشه به شکل " یاز دان " بوده باشد. به معنای رشد و نمو یا کمال شناس. یا به معنای اراده و قصد و هدف شناس . یا دارای خواست و اراده . شاید به دلیل این معانی یا او و یا انسان نیازمند پرستش و ستایش بوده است. احتمالا در ایران باستان ایزدان را به شکل ایازدانان تلفظ می نموده اند. رشد دهندگان ؛ دست دراز کنندگان به سرنوشت انسان ؛ هدف و غایت شناسان زندگی انسان ؛ صاحبان خواست و اراده ؛ تازندگان به اهریمن مانند بعضی از برادران و خواهران امروزی که در صدد آرایش سپاه و لشگر نور و روشنائی اند با سرکردگی نور سماوات والارض ( الله ) در مقابل لشگر و سپاه ظلمت و تاریکی به سرکردگی اهریمن یا ابلیس و یا شیطان بزرگ. دستان الله ماشاالله اینقدر بلند ست که اگر اراده نماید و آنرا دراز کند، از روی عرش در بالای فلک الافلاک تا روی فرش بروی کره ارض یا زمین میرسد و امداد های غیبی بطور مجانی و رایگان از سر انگشتان مبارک اش مثل باران به روی خاک پای خلیفه ایرانی اش یعنی والی فقیه میریزد و آنرا سر سبز می کند و موجب طراوت و خرّمی و شادی و برآوردن شعار زن و زندگی و آزادی بر زبان امت همیشه در صحنه می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

این احتمال شاید قریب به یقین باشد که شعار روز مره ایرانیان بخصوص قوم پارس به رهبری موبدان موبدانان ( باریک بینان و نکته سنجان ) از عهد و پیمان و عصر زرتشت به بعد تا اواخر دوران امپراتوری ساسانی به شکل زیر بوده باشد:
اهورا بزرگ و خیلی بزرگ است.
آن شعار کودکانه ، امروز میدان را خالی کرده و جای خودرا بطور کامل به شعار " اللهُ اکبر " سپرده است به سر پرستی و هدایت و رهنمون های مردان ریشدار عمامه بر سر و عبا بردوش و تسبیح بدست و زنان مقنعه بصورت و چارقد بسر و پیچیده در چادر.
تا ورود دین اسلام به ایران ، اهورا پرست و از آن به بعد تاکنون و تا آینده های دور دستی الله پرست.

یاز در ترکی به معنای بهار و یای تابستان هست
البته در شرق و غرب متفاوت هست
یاز معنای بنویس هم دارد
سرنوشت = Alin yazi .
واژه ( یاز ) واژه ای پارسی است. واژه ( یاز ) از کارواژه ( یاختن/یازیدن ) به چمِ ( بیرون کشیدن، برکشیدن ) است.
یاز در زبان ترکی آذربایجانی به معنی فصل بهار است
یاز در ترکی استانبولی به معنی فصل تابستان است
یاز. =بنویس ( ترکی )
یاز =رشد و نمو و قد کشیدن گیاه و انجم است
یاز اسم پسراته ترکی هست و به معنی پاییز
ترکی فصل بهار

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس