یاری
/yAri/
مترادف یاری: اعانت، امداد، حمایت، خلط، دستگیری، رفاقت، عون، غوث، کمک، مدد، مساعدت، مظاهرت، معاضدت، معاونت، هم دستی، همراهی، یاوری، دوستی، مصادقت
معنی انگلیسی:
فرهنگ اسم ها
معنی: کمک، همراهی
برچسب ها: اسم، اسم با ی، اسم دختر، اسم فارسی
لغت نامه دهخدا
به یاری ماهوی گر من سپاه
برانم شود کارم ایدر تباه.
فردوسی.
بر سام فرمای تا با سپاه به یاری شود سوی این رزمگاه.
فردوسی.
تو در کار خاموش می باش و بس نباید مرا یاری از هیچکس.
فردوسی.
ز لشکر بسی زینهاری شدندبه نزدیک خاقان به یاری شدند.
فردوسی.
همه ژنده پیلان فرستادمش همیدون به یاری زبان دادمش.
فردوسی.
قبول نکند هرگز خدا از من توبه و فدیه و خوار گرداند مرا روزی که چشم یاری ازو خواهم داشت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 319 ).ای کرده سپهر و اختران یاری تو
فخر است جهان را ز جهانداری تو.
معزی.
یاری ویاوری ز خدا و مسیح بادت کز دیده رضای تو به یاوری ندارم.
خاقانی.
یاری از کردگار دان که رسول خاک در روی کافر اندازد.
خاقانی.
گرنباشد یاری دیوارهاکی برآید خانه ها و انبارها.
مولوی.
یار شو خلق را و یاری بین.اوحدی.
|| حالت و چگونگی یار. رفاقت.دوستی. مهرورزی. صحبت. مصاحبت. همنشینی. مقارنت : نه بر هرزه ست کار یار و یاری
که صدق و اعتقاد آمد به یاری
به یاری در فراوان کار باشد
نه هرکش یار خوانی یار باشد.
ناصرخسرو.
با عقل مکن یار مر طمع راشاید که نخواهی ز مار یاری.
ناصرخسرو.
بیشتر بخوانید ...فرهنگ فارسی
دوستی، همدمی، کمک، همراهی، ییری: نسبت زنان دویاچندبرادربه یکدیگر، جاری
اعانت کمک مدد.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] دوستی، همدمی، همراهی.
* یاری جستن: (مصدر لازم ) = * یاری خواستن
* یاری خواستن: (مصدر لازم، مصدر متعدی )
۱. کمک خواستن، مدد خواستن.
۲. استفاده کردن.
* یاری دادن: (مصدر لازم، مصدر متعدی ) کمک کردن.
* یاری رساندن: (مصدر لازم ) کمک رساندن.
* یاری کردن: (مصدر لازم، مصدر متعدی )
۱. کمک کردن.
۲. توانستن.
۳. [قدیمی] مدارا کردن.
۴. (مصدر متعدی ) [قدیمی] تقویت کردن.
دانشنامه عمومی
یاری (جماعت). یاری جماعت و شهرکی در غرب تاجیکستان است که در ناحیهٔ پنجکنت ولایت سغد قرار دارد. [ ۱]
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفwiki: یاری (جماعت)
جدول کلمات
مترادف ها
هم دست، کمک، یاری، یاور، حمایت، مساعدت، مددکار، معونت
لوازم، کمک، کار، یاری، سابقه، وظیفه، خدمت، بنگاه، تشریفات، عبادت، استخدام، اثاثه، سرویس، نوکری، زاوری، درخت سنجد، یک دست ظروف، نظام وظیفه
کمک، یاری، مساعدت، پایمردی، نوکر، مزدور، امداد
کمک، یاری، یک وعده یا پرس خوراک
همراهی، یاری، مصاحبت، پهلو نشینی
معاونت، یاری، اجودانی، معینی
کمک، یاری، موجب کمک، کمک برای رهایی از پریشانی
یاری، همکاری، اشتراک مساعی، هم نیروزایی، کار توام
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
اعتضاد
نصرت
کلمه جاری به معنای زن برادر شوهر هم با این کلمه یکیست.
ویکی واژه، از زبان های هندواروپایی زیادی، ریخت های گوناگونی از این کلمه را آورده.
ویکی واژه، از زبان های هندواروپایی زیادی، ریخت های گوناگونی از این کلمه را آورده.
هم دست، یاور، باهم
امداد _ اعانه _ اعانت _ دوستی
مدد
اعانت، امداد، حمایت، خلط، دستگیری، رفاقت، عون، غوث، کمک، مدد، مساعدت، مظاهرت، معاضدت، معاونت، هم دستی، همراهی، یاوری، دوستی، مصادقت
کمک ، مدد،
مهد
نصر
دوستی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)