گر جمله را سعید کند یا شقی کند
چونین مکن که گوید آن یارگی کراست.
امیرمعزی ( از آنندراج ).
ای آن که تویی چاره و بیچارگیم از تو صله خواستن بود یارگیم.
سوزنی.
نبد هیچکس را دگر یارگی که با او برون افکند بارگی.
نظامی.
کرا یارگی کز سر گفتگوز من جای آبا کند جستجو.
نظامی.
خواجه کان دید جای صبر نبودیاری و یارگی نداشت چه سود.
نظامی.
درآید بتندی و خونخوارگی بجز شه کرا باشد این یارگی.
نظامی.
و که را یارگی باشد که در حضرت مابخلاف این گوید. ( عتبة الکتبه ). و در عهد او در خراسان هیچکس را یارگی آن نبود که در احادیث مصطفی صلوات اﷲ علیه بنا وجه تصرف کردی. ( تاریخ بیهق ). || مجال و فرصت. ( برهان ).