یارمه

لغت نامه دهخدا

یارمه. [ م َ / م ِ ] ( ترکی ، اِ ) بلغور. جریش. جشیش. گندم که پزند و خشک کنند و سپس به دست آس خرد کنند.

فرهنگ فارسی

بلغور جریش

گویش مازنی

/yaarme/ آرد نامرغوب

پیشنهاد کاربران

یارمو ، یارمه، در زبان لکی یعنی: ۱. شاخه ای که درختچه خیار تولید می کنه و بلند میشه ۲. شاخه هایی که درخت مو و انگور تولید می کنند و بلند شدن شاخه و رشد و سر سبزی اینها رو یارمه می گویند
ودر چهل سرو هم به آن اشاره شده :
...
[مشاهده متن کامل]

دَم قُوطی عطار و رو هوا اَ
شُمومَم کِنیا و یارمُو اَ
یعنی داروی گران قیمت عطار باشی که توی قوطی مخصوص بود هم بی فایده بود
و همسر زیباروی من مثل درختچه خیار از بیخ کنده شد ( داره می میره )

یارمه به گیلکی میشه قبض، فیش
یارمه = قبض انجمن
ابوالفضل هاشم زاده تبریزی

بپرس