لعمری لظبی ، عندباب ابن محرز
اَغن علیه الیارقان مشوف.
( المعرب جوالیقی ص 358 ).
دستوانه زنان. دستبند. منگل. دستینه. دستینج. یارج. رجوع به یارج ویاره شود.یارق. [ رُ ] ( ترکی ، ص ) روشن و سفید. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). یاره.
یارق. [ رُ ] ( اِخ ) در مجمل التواریخ آمده است : و پسرزادگان شمعون و یهودا پیشرو بنی اسرائیل بودندو به حرب کنعانیان [ و فرزیان ] رفتند و به یارق از ایشان ده هزار مرد بکشتند و پادشاه [ یارق ] را اسیر گرفتند. ( ص 140 ). و در صفحه 41 آرد: و تا غارت و بند کردن [ بنی ] اسرائیل دیگر بار بیست سال. در پرداختگی از حرب چهل سال [ بعد ] آن است که زنی ملکت بگرفت از نژاد پیغامبران ، و مردی یارق نام او در این مدت تدبیر مملکت همی کرد.