جوانان بادانش و یادگیر
سزد گر بگیرد کسی جای پیر.
فردوسی.
بدو گفت دانا شود مرد پیرکه آموزشی باشد و یادگیر.
فردوسی.
منم پاک فرزند شاه اردشیرسراینده دانش و یادگیر.
فردوسی.
نبیره جهاندار شاه اردشیرکه بهمنش خواندی همی یادگیر.
فردوسی.
چنین گفت با هر که بد یادگیرکه بیدارباشید برنا و پیر.
فردوسی.
شنیدم که فرزند تو اردشیرسواری است گوینده و یادگیر.
فردوسی.
فرستاد قیصر یکی یادگیربنزدیک شاپور شاه اردشیر
که چندین تو از بهر دینار خون
بریزی تو با داور رهنمون
چه گویی چو پرسند روزشمار
چه پوزش کنی پیش پروردگار.
فردوسی.
چنین داد پاسخ که دانای پیرکه با آزمایش بود یادگیر.
فردوسی.
چنین داد پاسخ که این چرخ پیراگر هست با دانش و یادگیر.
فردوسی.
ازآن بهره ای گوی و میدان و تیریکی نامور پیش او یادگیر.
فردوسی.
چنین گفت ایزد گشسب دبیرکه ای شاه روشندل و یادگیر.
فردوسی.
که باشند دانا و دانش و پذیرسراینده و با هش و یادگیر.
فردوسی.
نکوخط و داننده باید دبیرشمارنده چابکدل و یادگیر.
اسدی ( گرشاسبنامه ).
فرسته گسی ساز دانش پذیرنهان بین و پاسخ ده و یادگیر.
اسدی ( گرشاسبنامه ص 265 ).
و گر بودی او یک تنه یادگیرسخنگوی را برگشادی ضمیر.
نظامی.
- سخن یادگیر ؛ آموزنده و تعلیم گیرنده. حرف شنو. که نیک گوش به سخنی سپارد.خردمند باید که باشد دبیر
همان بردبار و سخن یادگیر.
فردوسی.
|| به خاطر آورنده. متذکرشونده : اگر فرمانبری ماه دو هفته
نباشی یادگیر از کار رفته
تو باشی آفتاب اندر حصارم...
فخرالدین اسعد ( ویس و رامین ).
|| بخاطر سپارنده. ازبرکننده : نخواهم که این راز داند دبیر
تو باشی نویسنده و یادگیر.
فردوسی.
|| در ابیات زیر ظاهراً هوشمند، تیزویر، آن که مطالب بسیار از افسانه و تاریخ شنیده یا خوانده است و در حافظه دارد معنی می دهد : بیشتر بخوانید ...