یادنداری به هر بهاری جدت
توبره داشتی ز بهر سماروغ.
منجیک.
دو دستش پر از خون مادر بزادندارد کسی اینچنین بچه یاد.
فردوسی.
چنین هم برو تا سر کیقبادهمان نامداران که داریم یاد.
فردوسی.
دگر گفت با طوس کای نامداریکی پند گویم ز من یاد دار.
فردوسی.
بدو گفت کاین عهد من یاد دارهمه گفت بدگوی را باد دار.
فردوسی.
تو بدرود باش و مرا یاد دارروان را ز درد من آزاد دار.
فردوسی.
همه یاد دارید گفتار ماکشیدن بدینگونه تیمار ما.
فردوسی.
چو رفتم ز گیتی مرا یاد داربه بخشش روان مرا شاد دار.
فردوسی.
درختان که کشته نداریم یادبدندان بدو نیم کردند ساد.
فردوسی.
خاصه برتو که تو فزون ز عددآفرینهای خواجه داری یاد.
فرخی.
و کاری ساختند که کسی به هیچ روزگاربر آن جمله یاد نداشت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 41 ). اقرار کردند که در عمر خویش از چنین جلادت در کس یاد ندارند. ( تاریخ بیهقی ص 121 ). این شاه را بسیار دعا کرد و گفت در عمر خویش آنچه امروز دید یاد ندارد. ( تاریخ بیهقی ص 42 ). و با وی آن کرامات است که خلق یاد ندارند هیچ پادشاهی را مانند آن بوده است. ( تاریخ بیهقی ص 40 ). جده ای بود مرا تفسیر قرآن بسیار یاد داشت. ( تاریخ بیهقی ). و شعر جاهلیت بسیار خوانده و یاد داشته. ( تاریخ بیهقی ). وی ( عبدالرحمن ) گفت با چندین اصوات نادره که من یاد دارم امیر محمد این صوت بسیار از من خواستی. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 69 ). همگان بپسندیدند و نسخت کردند و من نیز یاد داشتم و نسخت کرده بودم اما از دست من بشده است. ( تاریخ بیهقی ص 121 ). ای ابوالقاسم یاددار که قوادی به از قاضی گری است. ( تاریخ بیهقی ).ز حجت این سخنها یاد می دار
که در یمگان نشسته پادشه وار.
ناصرخسرو.
و این ارمیا توریة یاد داشتی. ( قصص الانبیاء ص 178 ). و گفت عزیز توریة یادداشت و ما را توریة فراموش شده است. ( قصص الانبیاء ص 184 ).بیشتر بخوانید ...