بگویم به تو هر چه آید ز پند
سخن چند یاد آمدم سودمند.
فردوسی.
همه شهر توران گریزان چو بادکسی را نیامد بروبوم یاد.
فردوسی.
نیامد به یادت همی رنج من سپاه من و کوشش و گنج من.
فردوسی.
بکردار خوابیست این داستان که یاد آید از گفته باستان
فردوسی.
بزد گردن غم به شمشیر دادنیامد همی بر دل از مرگ یاد.
فردوسی.
ببودند یک هفته زینگونه شادکسی را نیامد غم و رنج یاد.
فردوسی.
که روشن جهان بر تو فرخنده بادمبادا که پند من آیدت یاد.
فردوسی.
چو دیدم ترا یادم آمد زریرسپهدار اسب افکن نره شیر.
فردوسی.
ز گوهر مرا در دل اندیشه خاست که یاد آمدم آن سخنهای راست.
فردوسی.
سیاوش به ایوان خرامید شادبه مستی ز ایران نیامدش یاد.
فردوسی.
مده کار کرد نیاکان به بادمبادا که پند من آیدت یاد.
فردوسی.
مگر زین پرستنده کام آمدت که چون دیدیش یاد جام آمدت.
فردوسی.
بدانگاه یاد آمدت راستی که ویران شود کشور از کاستی.
فردوسی.
ز چندین بزرگان خسرونژادنیامد کسی بر دل شاه یاد.
فردوسی.
و مرا که بوالفضلم دو حکایت نادر یاد آمد در اینجا. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 26 ). ذکر وحشت اندر محل قربت وحشت باشد و تایب را باید که از خودی خود یاد نیاید گناهش چگونه یاد آید. ( کشف المحجوب هجویری ص 382 ).یاد نیاید ز طاعت و نه ز توبه
اکنون کت تن ضعیف نیست ، نه بیمار.
ناصرخسرو.
بر خاستم از جای و سفر پیش گرفتم نز خانه ام یاد آمد و نز گلشن و منظر.
ناصرخسرو ( دیوان چ تقوی ص 174 ).
آن کردی از فساد که گر یادت آید آن بیشتر بخوانید ...