گیلانده

لغت نامه دهخدا

گیلانده. [ دِه ْ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان اسالم بخش مرکزی شهرستان طوالش. واقع در 13هزارگزی جنوب هشت پر و دو طرف شوسه آستارا به انزلی. محلی جلگه و هوای آن معتدل و مرطوب و سکنه آن 408 تن است. آب آن از رودخانه کلاسرا و ناورود تأمین میشود. محصول آن برنج ، غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جوراب بافی است. یک بقعه به نام پیر هرات دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).

گیلانده. [ دِه ْ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان میان رود پایین بخش نور شهرستان آمل. واقع در 8هزارگزی باختر آمل. واقع در دشت و هوای آن معتدل و مرطوب و سکنه آن 120 تن است. آب آن از انگتارود تأمین میشود. محصول آن مختصری برنج و غلات و شغل اهالی ، زراعت می باشد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).

گیلانده. [ دِه ْ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان گلخوران بخش مرکزی شهرستان اردبیل. واقع در 8هزارگزی شمال خاوری اردبیل و در سر راه شوسه آن. محلی جلگه و هوای آن معتدل و سکنه آن 408 تن است. آب آن از رودخانه بالخلو و چشمه تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و حبوب و شغل اهالی زراعت و گله داری است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

فرهنگ فارسی

دهی است از دهستان میان رود پایین بخش نور شهرستان آمل واقع در ۸ هزار گزی باختر آمل . محلی دشت و هوای آن معتدل و مرطوب و سکنه آن ۱۲٠ تن است .

گویش مازنی

/gilaandeh/ از توابع میان رود سفلای نور که در محل گیل نه گفته می شود

پیشنهاد کاربران

بپرس