گیری

لغت نامه دهخدا

گیری. ( حامص ) حاصل مصدر است از گرفتن ولی بتنهایی به کار نمیرود بلکه در جزء دوم حاصل مصدر مرکب می آید و از آن جمله در کلمات ذیل : آبگیری. آب غوره گیری.آب میوه گیری. بنزین گیری. بهانه گیری. پاگیری. جن گیری.خانه گیری. خمیرگیری. دامنگیری. دستگیری. روگیری. دلگیری. سربازگیری. عالمگیری. عرقگیری. غلطگیری. فالگیری. قابگیری. کره گیری. کشتی گیری. کناره گیری. گلاب گیری. گردگیری. لکه گیری. ماهی گیری. ناخن گیری. نفت گیری. رجوع به هریک از این کلمات در ردیف خود شود. || و گاه در تداول عامه به جای «گری » به کار رود، چون : خل گیری. وحشی گیری. ( از یادداشت به خط مؤلف ).

گیری. ( اِخ ) دهی است از دهستان اشکور بالا بخش رودسر شهرستان لاهیجان. واقع در 66000 گزی جنوب رودسر. محلی کوهستانی و هوای آن سردسیر و سکنه آن 406 تن است. آب آن از چشمه سار تأمین میشود. محصولات آن غلات ، بنشن ولبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی ایشان شالبافی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).

گیری. ( اِخ ) ( قلعه ٔ... ) قلعه ای است در هندوستان که در آن قلعه سلطان مسعودبن محمود سبکتکین بوسیله برادرش محمد زندانی شد و آنگاه به قتل رسید. ( از تاریخ بیهقی چ فیاض ص 690 ) ( اخبار الدولة السلجوقیة ص 14 ).

فرهنگ فارسی

در ترکیبات بکار رود و حاصل مصدر سازد بمعانی ذیل : الف - گرفتن : آب گیری بهانه گیری خمیر گیری گردگیری . ب - آلت گرفتن و استخراج : آب میوه گیری گلابگیری . توضیح در حقیقت این کلمات بصفات مختوم به گر پیوندد .
قلعه ایست در هندوستان که در آن سلطان مسعود بن محمود سبکتکین به وسیله برادرش محمد زندانی و آن گاه به قتل رسید .

گویش مازنی

/giri/ واحد سطح معادل با ۰۰۰۰ مترمربع برابر مقیاس محلی شرق مازندران هکتار & هنگام گرفته – زمان دریافت نمودن – تحویل گرفتن

پیشنهاد کاربران

در روستای سرآبادان از توابع شهرستان تفرش به ازای پانصد عدد گردو یک گیری گردو می گویند

بپرس