گیرو

لغت نامه دهخدا

گیرو. ( اِخ ) نام پهلوان ایرانی بوده است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). ظاهراً تحریری از گیروی و یا کبروی باشد. رجوع به کبروی و گیروی شود.

فرهنگ فارسی

پهلوان ایرانی که از ده برای بهرام گور خروارها نار و سیب و به و دسته گل آورد و در بزمگاه بهرام هفت جام می پیاپی بخورد و از مجلس بیرون آمد و بتاخت و در دامنه کوهی پیاده شد و بخفت . کلاغی از کوه فرود آمد و چشمانش را بکند . این خبر به بهرام گور رسید وی از شنیدن آن اندوهگین شد و خوردن می را منع کرد . فردوسی این داستان را در شاهنامه آورده است .
نام پهلوان ایرانی بوده است

واژه نامه بختیاریکا

( گیرو * ) واروک

پیشنهاد کاربران

گیرو به معنای خدای روان است که مردمان چندهزار سال پیش به آب میگفتند
اگر چند در سراسر افغانستان، مناطق و کوه های سایه رخ را گیرو گفته می شوند.
ممنون اگر معنا ومفهوم گیرو را بیان نمائید.
در ضمن آیا درست است گیرو واژه ای بلوچیست.

بپرس