گیرم
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
گیرُم، با ضمه روی ر، در گویش دشتی یعنی اینکه به فرض من، یعنی اینکه فرض کنم.
گیریم شکل جمع آن یعنی اینکه فرض کنیم.
گیریم شکل جمع آن یعنی اینکه فرض کنیم.
گیرم. ( شخص اول فعل امر «گیر» از مصدر «گرفتن» ) فرض نمایم، گمان نمایم، تصور نمایم.
امثال:
"گیرم اکنون تخم را گر کاشتی
در زمینی که سبب پنداشتی
چون دو سه سال آن نروید چون کنی
جز که در لابه و دعا کف در زنی" ( مثنوی معنوی مولوی، دفتر پنجم )
... [مشاهده متن کامل]
"گیرم که نداری آن صبوری
کز دوست کنی به صبر دوری" ( لیلی و مجنون، خمسۀ نظامی )
توضیحات:
در بخش «گیر» از لغتنامۀ دهخدا می خوانیم:
"|| ( فعل امر ) امر از گرفتن، در همۀ معانی. و از آن جمله در معنی فرض کردن و گمان بردن و تصور کردن و پنداشتن، و در این معنی مستقل گونه به کار رود:
دنیا به مراد رانده گیر آخر چه
واین نامه ٔ عمر خوانده گیر آخر چه
گیرم که به کام دل بمانی صد سال
صد سال دگر بمانده گیر آخر چه . ( از المعجم چ 1 مدرس رضوی ص 335 )
گیر که گیتی همه چنگ است و نای
گیر که گیتی همه ماه است وهور. ( انوری ) "
همچنین در بخش «گرفتن» از لغتنامۀ دهخدا می خوانیم:
"|| فرض کردن. شمردن. بحساب آوردن:
. . .
تو ایران سپه را همه کشته گیر
وگر زنده از رزم برگشته گیر. ( فردوسی ) "
امثال:
"گیرم اکنون تخم را گر کاشتی
در زمینی که سبب پنداشتی
چون دو سه سال آن نروید چون کنی
جز که در لابه و دعا کف در زنی" ( مثنوی معنوی مولوی، دفتر پنجم )
... [مشاهده متن کامل]
"گیرم که نداری آن صبوری
کز دوست کنی به صبر دوری" ( لیلی و مجنون، خمسۀ نظامی )
توضیحات:
در بخش «گیر» از لغتنامۀ دهخدا می خوانیم:
"|| ( فعل امر ) امر از گرفتن، در همۀ معانی. و از آن جمله در معنی فرض کردن و گمان بردن و تصور کردن و پنداشتن، و در این معنی مستقل گونه به کار رود:
دنیا به مراد رانده گیر آخر چه
واین نامه ٔ عمر خوانده گیر آخر چه
گیرم که به کام دل بمانی صد سال
صد سال دگر بمانده گیر آخر چه . ( از المعجم چ 1 مدرس رضوی ص 335 )
گیر که گیتی همه چنگ است و نای
گیر که گیتی همه ماه است وهور. ( انوری ) "
همچنین در بخش «گرفتن» از لغتنامۀ دهخدا می خوانیم:
"|| فرض کردن. شمردن. بحساب آوردن:
. . .
تو ایران سپه را همه کشته گیر
وگر زنده از رزم برگشته گیر. ( فردوسی ) "