گیرش


مترادف گیرش: تصرف، قبض، گرفتن، گیرندگی، بند، بندش، قید، مانع، عیب، نقص، تقصیر، جرم، گناه

لغت نامه دهخدا

گیرش. [ رِ ] ( اِمص ) اسم مصدر از گرفتن. گیرندگی. || تسخیر و گرفتگی و قبض. || زدن با نیزه و طعنه. || سرزنش و ملامت. || جرم و گناه. || عیب و تقصیر. ( ناظم الاطباء ). اما این معانی در جای دیگر دیده نشد.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - عمل گرفتن گیرندگی . ۲ - قبض تصرف . ۳ - نیزه زنی طعن . ۴ - سرزنش ملامت . ۵ - جرم گناه . ۶ - تقصیر عیب .

فرهنگستان زبان و ادب

{ignition} [مهندسی منابع طبیعی- محیط زیست و جنگل] آغاز پدید آمدن شعله یا کورسوزی

مترادف ها

charism (اسم)
گیرایی، عطیه الهی، جذبه روحانی، گیرش

charisma (اسم)
گیرایی، عطیه الهی، جذبه روحانی، گیرش

فارسی به عربی

هیبة

پیشنهاد کاربران