گیردار

لغت نامه دهخدا

گیردار. ( نف مرکب ) در تداول عامه ، دارنده گیر. گیردارنده. دارنده مانع و سد راه. ( از یادداشت به خط مؤلف ). || ( اِ مرکب ) مخفف گیر و دار است. اخذ و ضبط. || شور و غوغای مبارزان. || رزم و کارزار. ( از ناظم الاطباء ). رجوع به گیر و دار شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - اخذ و ضبط . ۲ - غوغا و همهم. جنگجویان : رخنه در کوه افکند که ? کروفرت لرزه بر چرخ افکند چه ? گیرودارت . ( انوری ) ۳ - جنگ حرب رزم . ۴ - فرماندهی حکمرانی رتق و فتق امور : ترا زین همه شاهی و گیرودار نخواهد بدن بهره جز تیرودار . یا با گیرودار . با اشتلم با اهن و تلپ : یکی نامه بنوشت با گیرودار پر از گرز و شمشیر و از کارزار . یا روز گیرودار . روز رزم روز معرکه .

واژه نامه بختیاریکا

آلِوُو

مترادف ها

tangly (صفت)
ژولیده، درهم و برهم، گوریده، گیردار

پیشنهاد کاربران

بپرس