گیرا
/girA/
مترادف گیرا: جالب، موثر، نافذ، جذاب، ملیح، قابض
معنی انگلیسی:
فرهنگ اسم ها
معنی: گیرنده، [مجاز] جذاب، دلربا، اثرگذار و موثر، فریبنده و زیبا، خوشایند و جذاب و دلنشین، ( به مجاز ) اثر گذار و مؤثر، دارای زور و قوت
برچسب ها: اسم، اسم با گ، اسم دختر، اسم فارسی
لغت نامه دهخدا
که پایت روان است و گیرا دو دست
همت هست برخاستن هم نشست.
فردوسی.
بازت گیرا و خجسته به شکار. ( نوروزنامه ).تا از قلم کاه مثال تو مثالی
بیجاده نگیرد نشود گیرا بر کاه.
سوزنی.
طفل تا گیرا و تا پویا نبودمرکبش جز شانه بابا نبود.
مولوی.
صنعت خوب از کف شل ضریرباشد اولی یا ز گیرای بصیر.
مولوی.
|| ( ن مف ) اسیر و گرفتار. || ( اِمص ) اسیری و گرفتگی. ( ناظم الاطباء ). اما این دو معنی اسمی و اسم مصدری مخصوص این مأخذ است و شاهدی ندارد. || ( اِ ) به معنی سرفه باشد و آن بیشتر به سبب هوازدگی بهم میرسد. ( برهان قاطع ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( بهار عجم ) ( ناظم الاطباء ). سرفه باشد و آن را گوگ نیز نامند. ( فرهنگ جهانگیری ). سعال. رجوع به انار گیرا شود. || ( نف ) بمجاز گزنده ،چه گرفتن به معنی گزیدن به کار رود چنانکه سگ گیرا یعنی سگ گزنده. ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ). رجوع به گیرنده در این معنی شود : گرگ اغلب آن زمان گیرا بود
کزرمه شیشک بخود تنها رود.
مولوی.
|| بمجاز هر چیز که آدمی را گیرد و در او اثر گذارد. چون زیبایی و مکیفات.دلفریب. دلاویز. دل انگیز. دلبر. دلربا. دلکش. فریبا.جذاب. جاذب. مانند: چشم گیرا. صدای گیرا. زیبایی گیرا. اندام گیرا. لهجه گیرا. سخن گیرا. مژگان گیرا. دهان گیرا. و جز آن : خال محتاج کمندزلف عنبرفام نیست
دانه چون افتاد گیرا احتیاج دام نیست.
صائب.
چشم گیرا میکند نخجیر را بی دست و پای از کمند و دام مستغنی بود صیاد ما.
صائب ( از آنندراج ).
گرچه هر گوشه ای از کنج دهانش گیراست بوسه را چشم به جای است که من میدانم.
صائب ( از آنندراج ).
رجوع به گیرنده در این معنی شود. || بمجاز به معنی تأثیرکننده : دم گیرا.( از آنندراج ) ( از فرهنگ نظام ). || مقهورکننده چون دعا و نفرین و دم و آه و نفس و جز آن : آه گیرا. دعای گیرا. خون گیرا. نفس گیرا. نفرین گیرا. وعظ گیرا. و جز آن : بیشتر بخوانید ...فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - بسختی گیرنده نیک اخذ کننده : که پایت روانست و گیرا دو دست همت هست بر خاستن هم نشست . ۲ - جذاب فریبنده : چشم گیرا میکند نخجیر را بی دست و پای از کمند و دام مستغنی بود صیاد ما . ( صائب ) ۳ - موثر نافذ : بمجاهده و مشاهده موصوف و صاحب تصنیف بود و سخنی موزون و نفسی گیرا داشت . ۴ - صید کننده گیرنده : بازت گیرا و خجسته بشکار . ۵ - اسیر گرفتار . ۶ - ( اسم ) سرفه .
گیرنده به سختی و محکمی اخذ کننده و با دست گیرنده . یا اسیر و گرفتار .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [مجاز] جذاب، دلربا.
گویش مازنی
واژه نامه بختیاریکا
جدول کلمات
مترادف ها
جاذب، گیرا
گیرا، موثر، برانگیزنده، برانگیزنده احساسات
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
گیرا در معانی ذیل بکار می رود:
۱ - جذب کننده
۲ - اثرگذار
۳ - گیرنده
۴ - درک کننده
۱ - جذب کننده
۲ - اثرگذار
۳ - گیرنده
۴ - درک کننده
بانمک
گی بیل/ Gibil/خدای آتش نزد سومری ها و گیرا _ او/ Girra/u/نزد اکدی ها
این خدا که خدایی بسیار قدیمی است در فهرست خدایان فارا دیده می شود. بعد ها، از او در دئاها و تشریفات مربوط به جادوگری، به ئنوان نیروی تطهیر کننده آتش نام می برند و او را پسر انکی می نامیدند که خود خدای بزرگ دفع چشم زخم ها به شمار می رفت یک اسطورۀ بابلی کهن به نام گیرا GIRRA و الاماتوم ELAMATUM، این خدای آتش را به ئنوان ستایش شدۀ خدایان توصیف می کند.
... [مشاهده متن کامل]
این خدا که خدایی بسیار قدیمی است در فهرست خدایان فارا دیده می شود. بعد ها، از او در دئاها و تشریفات مربوط به جادوگری، به ئنوان نیروی تطهیر کننده آتش نام می برند و او را پسر انکی می نامیدند که خود خدای بزرگ دفع چشم زخم ها به شمار می رفت یک اسطورۀ بابلی کهن به نام گیرا GIRRA و الاماتوم ELAMATUM، این خدای آتش را به ئنوان ستایش شدۀ خدایان توصیف می کند.
... [مشاهده متن کامل]
بجای جالب که خود برابر نهاده جدیدی برای اینترستینگ انگلیسی است