گیر دادن
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
واژه نامه بختیاریکا
مترادف ها
مشغول کردن، گرفتن، از پیش سفارش دادن، نامزد کردن، استخدام کردن، بکار گماشتن، متعهد کردن، درهم انداختن، گیر دادن، گرو گذاشتن، گرو دادن، قول دادن، نامزد گرفتن، عهد کردن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
گیر دادن به بی جهت ایراد گرفتن و غیر انتقاد پذیر بودن میگویند که گاهی اوقات به مشکلات روحی و روانی و مشکل سیگار کشیدن و غیره منجر میشود . بی خیال باشیم … .
گیر دادن به کسی یعنی او را گرفتار کردن
شاکی شدن و شکایت کردن و گله مندی از کسی گیر دادن به او است
پیله کردن