گیر دادن

لغت نامه دهخدا

گیر دادن. [ دَ ] ( مص مرکب ) در تداول عامه ، اسیر و گرفتار ساختن کسی را که مخفی باشد، معرفی کردن و نشان دادن مخفی گاه کسی یا مقصری را: گیر دادن رفیق خود را. گیر دادن همدست خود را.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - گرفتار ساختن کسی را . ۲ - مخفی گاه متهم یا مقصری را بعمال دولت نشان دادن .

فرهنگ معین

(دَ ) (مص ل . ) (عا. )بند کردن ، به کسی یا موضوعی پرداختن و از آن دست نکشیدن .

واژه نامه بختیاریکا

دِرنیدِن؛ گیردار آویدن؛ بَند کِردِن؛ وَر کِردِن

مترادف ها

engage (فعل)
مشغول کردن، گرفتن، از پیش سفارش دادن، نامزد کردن، استخدام کردن، بکار گماشتن، متعهد کردن، درهم انداختن، گیر دادن، گرو گذاشتن، گرو دادن، قول دادن، نامزد گرفتن، عهد کردن

فارسی به عربی

اشغل

پیشنهاد کاربران

گیر دادن به بی جهت ایراد گرفتن و غیر انتقاد پذیر بودن میگویند که گاهی اوقات به مشکلات روحی و روانی و مشکل سیگار کشیدن و غیره منجر میشود . بی خیال باشیم … .
گیر دادن به کسی یعنی او را گرفتار کردن
شاکی شدن و شکایت کردن و گله مندی از کسی گیر دادن به او است
pick on
پیله کردن

بپرس