گیر افتادن یا گرفتار شدن
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
گیر افتادن : به دام افتادن، اسیر شدن . در جایی گیر کردن .
( ( تکه گردوی دوده زده نیمه خورده ای هم کف تله افتاد بود. موش پس از آنکه گیر افتاده بود دیگر اشتهایش کور شده بود و به آن دهن نزده بود. ) ) ( صادق چوبک ، پاچه خیزک )
( ( تکه گردوی دوده زده نیمه خورده ای هم کف تله افتاد بود. موش پس از آنکه گیر افتاده بود دیگر اشتهایش کور شده بود و به آن دهن نزده بود. ) ) ( صادق چوبک ، پاچه خیزک )