گیدی

لغت نامه دهخدا

گیدی. ( حامص ) نامردی. بی غیرتی. بی حمیتی. || جبن. ( ناظم الاطباء ). || حماقت.بلاهت. ( ناظم الاطباء ) ( از اشتنگاس ). || ( ص نسبی ) منسوب به گید. رجوع به گید شود :
با ما چه کرد دیدی ملاجلال گیدی
از مصطفی شنیدی لا خیر فی عَبیدی.
؟ ( از آنندراج ).
مؤلف فرهنگ نظام درباره معنی این کلمه گوید: به معنی قرمساق معلوم میشود نه به معنی هیز و بی جرأت. ( فرهنگ نظام ) :
خرش بر خر جهد او زر ستاند
پس او را گیدی خر میتوان گفت.
؟ ( از فرهنگ نظام ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - قرمساق دیوث : مطهر هست اسم بی مسما پس او را کک مطهر میتوان گفت ? خرش بر خرجهد او زر ستاند پس او را گیدی خر میتوان گفت . ( سراج اللغات بنقل فر نظا . بدون ذکر نام شاعر ) . ۲ - بی جرات .
منسوب به گید . نامردی

فرهنگ معین

(ص . ) ۱ - قرمساق ، دیوث . ۲ - بی - جرأت .

پیشنهاد کاربران

بپرس