گیجی

/giji/

مترادف گیجی: بی حواسی، پریشان حواسی، حواس پرتی، حیرت، سرگشتگی

معنی انگلیسی:
dizziness, stupour, puzzled state, distraction, confusion, daze, fog, fuddle, giddiness, haze, maze, muddle, perplexity, spaceiness, stupefaction, stupor, whirl, wooziness

لغت نامه دهخدا

گیجی. ( حامص ) پریشانی و پراکندگی خاطر. || خدارت حواس. || حیرانی و سرگشتگی. || حماقت. ( ناظم الاطباء ). این لغت در جای دیگر دیده نشد. رجوع به گیج شود.

فرهنگ فارسی

۱ - پریشانی حواس پراکندگی خاطر . ۲ - حیرانی سرگشتگی . ۳ - حماقت ابلهی .

فرهنگستان زبان و ادب

{dizziness} [پزشکی] احساس نااستواری همراه با احساس حرکت در سر

دانشنامه آزاد فارسی

گیجی (stupor)
در پزشکی، حالت نیمه بیهوشی. در این حالت، بیمار به سؤالات جواب های مبهم می دهد یا فقط تحریکات دردناک باعث هوشیاری او می شوند. اغما حالت عمیق تری از بیهوشی است که در آن به هیچ وجه نمی توان بیمار را بیدار کرد.

جدول کلمات

منگی

مترادف ها

bewilderment (اسم)
ژولیدگی، حیرت، بهت، گیجی، اغتشاش، سرگشتگی، سردرگمی، درهم ریختگی، بی ترتیبی، تحیر

confusion (اسم)
ژولیدگی، سرافکندگی، پریشانی، گیجی، اغتشاش، دست پاچگی، درهم و برهمی، اغفال، اشتباهی گرفتن، اسیمگی

amusement (اسم)
گمراهی، سرگرمی، تفریح، لذت، گیجی، پذیرایی، فریب خوردگی، نمایش

stun (اسم)
گیجی

stupefaction (اسم)
بهت، گیجی، بیهوشی، گیج سازی، تخدیر

stupor (اسم)
بهت، گیجی، بی حسی، خرفتی، کند ذهنی، بلاهت

distraction (اسم)
دیوانگی، گیجی، حواس پرتی

bafflement (اسم)
گیجی، دست پاچگی

befuddlement (اسم)
گیجی

quandary (اسم)
حیرت، گیجی، تحیر، سرگردانی، مسئله

razzle-dazzle (اسم)
گیجی، تحیر

idler (اسم)
گیجی، ادم بیکار و تنبل، ادم بیکاره و مهمل، ادم تنبل، بیکاره، کند ذهنی، چرخ دلاله

muddle (اسم)
گیجی

wackiness (اسم)
گیجی، حواس پرتی

giddiness (اسم)
گیجی، سرگیجه

idleness (اسم)
گیجی، بیهودگی، بطالت، کند ذهنی، بیکاری تنبلی

sopor (اسم)
گیجی، کرختی، خواب عمیق

فارسی به عربی

اذهل , تسلیة , حیرة , صرف الانتباه , فوضی

پیشنهاد کاربران

بپرس