گیجی
/giji/
مترادف گیجی: بی حواسی، پریشان حواسی، حواس پرتی، حیرت، سرگشتگی
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگستان زبان و ادب
دانشنامه آزاد فارسی
گیجی (stupor)
در پزشکی، حالت نیمه بیهوشی. در این حالت، بیمار به سؤالات جواب های مبهم می دهد یا فقط تحریکات دردناک باعث هوشیاری او می شوند. اغما حالت عمیق تری از بیهوشی است که در آن به هیچ وجه نمی توان بیمار را بیدار کرد.
در پزشکی، حالت نیمه بیهوشی. در این حالت، بیمار به سؤالات جواب های مبهم می دهد یا فقط تحریکات دردناک باعث هوشیاری او می شوند. اغما حالت عمیق تری از بیهوشی است که در آن به هیچ وجه نمی توان بیمار را بیدار کرد.
wikijoo: گیجی
جدول کلمات
مترادف ها
ژولیدگی، حیرت، بهت، گیجی، اغتشاش، سرگشتگی، سردرگمی، درهم ریختگی، بی ترتیبی، تحیر
ژولیدگی، سرافکندگی، پریشانی، گیجی، اغتشاش، دست پاچگی، درهم و برهمی، اغفال، اشتباهی گرفتن، اسیمگی
گمراهی، سرگرمی، تفریح، لذت، گیجی، پذیرایی، فریب خوردگی، نمایش
گیجی
بهت، گیجی، بیهوشی، گیج سازی، تخدیر
بهت، گیجی، بی حسی، خرفتی، کند ذهنی، بلاهت
دیوانگی، گیجی، حواس پرتی
گیجی، دست پاچگی
گیجی
حیرت، گیجی، تحیر، سرگردانی، مسئله
گیجی، تحیر
گیجی، ادم بیکار و تنبل، ادم بیکاره و مهمل، ادم تنبل، بیکاره، کند ذهنی، چرخ دلاله
گیجی
گیجی، حواس پرتی
گیجی، سرگیجه
گیجی، بیهودگی، بطالت، کند ذهنی، بیکاری تنبلی
گیجی، کرختی، خواب عمیق
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید