سپهری برین گونه برپای کرد
شب و روز را گیتی آرای کرد.
فردوسی.
ای بار خدای گیتی آرای بربنده پیر خود ببخشای.
سعدی.
|| خداوند و خالق گیتی. ( آنندراج ) ( بهارعجم ). || از اوصاف پادشاه باشد. ( از آنندراج ) ( از بهار عجم ) ( فرهنگ شعوری ج 2 ص 314 ) : شه گیتی آرای خورشیدبخت
که بر تارک چرخ بنهاد تخت.
فردوسی.
|| ( اِ مرکب ) نوعی از گل سرخ نیک منظر و رعنا که از بصره آورند و پرهای آن را مدتی میتوان نگاه داشت و چون آن را در لای لباسها نهند بوی خوش به آنهامیدهد شبیه به بویی که مرکب از بوی مشک و عنبر باشد. ( از فرهنگ شعوری ج 2 ص 314 ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به گل گیتی شود.