گژ

لغت نامه دهخدا

گژ. [ گ َ ] ( ص ) کج. منحنی :
حال با گژ کمان راست کند کار جهان
راستی تیرش گژی کند اندر جگرا.
شاکر بخاری ( از شرح احوال و آثار رودکی تألیف سعید نفیسی ص 1178 ).
به چیزی که آید کسی را زمان
بپیچد دلش گژ بگردد کمان.
فردوسی ( شاهنامه چ بروخیم ج 6 ص 1736 ).
ورجوع به فهرست ولف شود.

گژ. [ گ َ ژَ ] ( اِخ ) ناحیتی در هند طبق قول «سنگهت ». رجوع به تحقیق ماللهند بیرونی ص 153 شود.

فرهنگ فارسی

ناحیه ای در هند

فرهنگ معین

(گَ ) (ص . ) کج ، منحنی .

پیشنهاد کاربران

واژه قز
معادل ابجد 107
تعداد حروف 2
تلفظ qaz[z]
ترکیب ( اسم ) [عربی: قزّ، معرب، مٲخوذ از فارسی: کژ، جمع: قُزُوز] [قدیمی]
مختصات ( قَ زّ ) [ معر. ] ( اِ. )
فرهنگ فارسی معین منبع
گژ وقتی میگویم اچمه گژیا در زبان کوردی به معنای این است که :
گژدم به معنای زبان عقرب است این کلمه در شاهنامه و زمان های قدیم برای ترساندن و تربیت کردن کودکان به کار میرفت
و اکنون نیز خلاصه شده ی آن در زبان کوردی و لری به کاو میرود به طور به مثال والد به کودک خود میگوید اچمه گژتا اگر بچی بو کوچه این یک تهدید و ترساندن است
...
[مشاهده متن کامل]

گژدین::اسمی در زبان لری بختیاری به معنی عقرب ( کج دم )
کادین::اسمی در زبان لری بختیاری به معنی عقرب سیاه

گژدم= کج دم = عقرب
گژ به معنی کج یا فر خورده هست
در بعضی از گویش های کردی و لری به موی فر گژ میگویند

بپرس