گچک

لغت نامه دهخدا

گچک.[ گ ِ چ َ ] ( اِ ) سازی است معروف و مشهور به کمانچه. ( برهان ) ( آنندراج ) ( جهانگیری ) ( انجمن آرا ). آلت موسیقی. غجک. عجک. ( برهان ). غژک. کجک. طنبور :
ز هر مو چون گچک میکرد فریاد
دل اصحاب میگشت از غم آزاد.
خوارزمی ( از فرهنگ نظام و برهان قاطع چ معین ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) کمانچه کجک : زهر مو چون گچک میکرد فریاد دل اصحاب میگشت از غم آزاد . ( خوارزمی )

فرهنگ معین

(گ چَ )(اِ. )نام سازی است شبیه کمانچه که با آرشه نواخته می شود.

فرهنگ عمید

= غژک

واژه نامه بختیاریکا

( گَچَک ) قندیل؛ گچ مانند؛ سفید

مترادف ها

frost (اسم)
شبنم، شبنم منجمد، سرما ریزه، گچک

فارسی به عربی

صقیع

پیشنهاد کاربران

بپرس