آورده اند که . . . . . . . . . . . .
( آوردن ) آوردن. [ وَ دَ ] ( مص ) ( از: آ، به معنی سوی یا به معنی سلب بردن ) بردن بسوی کسی. ایتاء. اجأه. اِتیان. مقابل بردن :
ز چیزی که از بلخ بامی ببرد
... [مشاهده متن کامل]
بیاورد و یکسر به گهرم سپرد.
فردوسی.
بگیریدش از پشت آن پیل مست
به پیش من آریدبسته دو دست.
فردوسی.
بسیندُخت فرمود پس نامدار
که رودابه را خیز و نزد من آر.
فردوسی.
|| روایت ، نقل حکایت ، حدیث ، ذکر، یاد، بیان ، ایراد، قصه کردن. گفتن. نوشتن :
کنون زین سپس هفت خوان آورم
سخنهای نغز و جوان آورم.
فردوسی.
بگو تا چه داری بیار از خرد
که گوش نیوشنده زو بر خورد.
فردوسی.
سخندان که رای ردان آورد
سخن بر زبان ددان آورد.
عنصری.
هرکه خواند دانم که عیب نکند به آوردن این حکایت که بی فائده نیست. ( تاریخ بیهقی ) . در این باب حکایتی که بنشابور گذشته از جهت غاشیه بیاورم. ( تاریخ بیهقی ) . هزلها و جدّهای وی را اندازه نبود و پس از این بیارم بجای خویش. ( تاریخ بیهقی ) . بیاورم ناچار این حال را تا بدان واقف شده آید. ( تاریخ بیهقی ) . خداوند سلطان فرموده بود تا ترا و پسرت را هزار عقابین بزنند من بر تو رقت آوردم. ( تاریخ بیهقی ) . و بجای خود بیارم که از گونه گونه چه کار رفت. ( تاریخ بیهقی ) . بیاورم پس از این که بر هر یکی از اینها چه رفت. ( تاریخ بیهقی ) . ذکر و بیان کردن بوصالح تیانی. . . که نام و حال وی بیاورم یکی بود از ایشان. . . ( تاریخ بیهقی ) . نسخت سوگندنامه. . . بیاورده ام در مقامات محمودی که کرده ام. ( تاریخ بیهقی ) . چنانکه بیارم چگونگی آن بر جای خویش. ( تاریخ بیهقی ) . و بیارم پس از این ، که درباب علی چه رفت تا آنگاه که فرمان یافت. ( تاریخ بیهقی ) . من حکایتی خوانده ام در اخبار خلفا. . . بیاورم. ( تاریخ بیهقی ) . و پس از این بیارم آنچه رفت در باب این بازداشته ، بجای خویش. ( تاریخ بیهقی ) . آن قصه سخت معروف است نیاورده ام که سخن سخت دراز کشد. ( تاریخ بیهقی ) . تعدیها رفت از وی که در تاریخ پیش از این بیاورده ام. ( تاریخ بیهقی ) . چنین سخنان ازبرای آن می آورم تا خفتگان. . . بیدار شوند. ( تاریخ بیهقی ) . و پدریان را نیک ازآن درد می آمد و می ژکیدند تا آخر بیفکندندش چنانکه بیاورم. ( تاریخ بیهقی ) . و پس از این آورده آید. ( تاریخ بیهقی ) . در تاریخ گذشته بیاورده ام دو باب در آن ازحدیث این پادشاه بزرگ. ( تاریخ بیهقی ) . من نسختی کردم چنانکه در دیگر نسختها و در این تاریخ بیاورده ام نامه را. ( تاریخ بیهقی ) . استادم دو نسخت کرد این دو نامه را. . . و نسختها بشده است چنانکه چند جای این حال بیاوردم. ( تاریخ بیهقی ) . قصه ای که او را افتاد بیارم بجای خویش. ( تاریخ بیهقی ) . آنچه غرض بود بیاوردم از این سه لقب. ( تاریخ بیهقی ) . چنین آورده اند که فضل وزیر مأمون خلیفه بمرد. ( تاریخ بیهقی ) . این حدیث درتاریخ یمینی بیاورده ام. ( تاریخ بیهقی ) . در مجلد پنجم بیاوردم که امیرمسعود. . . در بلخ آمد. ( تاریخ بیهقی ) . و نوادر و عجایب که وی را افتاده بود در روزگار پدرش همه بیاورده ام در این تاریخ. ( تاریخ بیهقی ) . احوال این امام آورده آید سخت مشبع بجایگاه خویش. ( تاریخ بیهقی ) .
ور بپرسیش یکی مشکل گویدْت بخشم
سخن رافضیان است که آوردی باز.
ناصرخسرو.
و در خواص [ زر ] چنان آورده اند که کودک خرد را چون بدارودان زرش شیر دهند آراسته سخن آید و بر دل مردم شیرین آید. ( نوروزنامه ) . آورده اند که [ اسدبن عبداﷲ ] مردی نیکوکار بود. ( تاریخ بخارای نرشخی ) . آورده اند که در آبگیری از راه دور. . . سه ماهی بودند. ( کلیله و دمنه ) . آورده اند که روباهی در بیشه ای رفت. ( کلیله و دمنه ) .
مؤمنان آیینه یکدیگرند
این خبر را از پیمبر آورند.
مولوی.
اینکه در شه نامه ها آورده اند
رستم و اسکندر و اسفندیار
تا بدانند این خداوندان ملک
کز بسی خلق است دنیا یادگار.
سعدی ( گلستان ) .
آورده اند که آن پادشاه زاده را که ملموح نظر او بود. . . ( گلستان ) . و آورده اندکه ظرافت بسیار کردن هنر ندیمان است و عیب حکیمان. ( گلستان ) . آورده اند که نوشیروان عادل را در شکارگاه صیدی کباب کردند و نمک نبود. ( گلستان ) . آورده اند که یکی از ستم دیدگان بر سر او بگذشت. ( گلستان ) . آورده اند که بر تاج کیخسرو نبشته بود. . . ( گلستان ) . آورده اندکه یکی از وزراء بزیردستان رحمت آوردی. ( گلستان ) . می آرند که درویشی طعام غیرمعهود میخورد. ( انیس الطالبین بخاری ) .
( آوردن ) آوردن. [ وَ دَ ] ( مص ) ( از: آ، به معنی سوی یا به معنی سلب بردن ) بردن بسوی کسی. ایتاء. اجأه. اِتیان. مقابل بردن :
ز چیزی که از بلخ بامی ببرد
... [مشاهده متن کامل]
بیاورد و یکسر به گهرم سپرد.
فردوسی.
بگیریدش از پشت آن پیل مست
به پیش من آریدبسته دو دست.
فردوسی.
بسیندُخت فرمود پس نامدار
که رودابه را خیز و نزد من آر.
فردوسی.
|| روایت ، نقل حکایت ، حدیث ، ذکر، یاد، بیان ، ایراد، قصه کردن. گفتن. نوشتن :
کنون زین سپس هفت خوان آورم
سخنهای نغز و جوان آورم.
فردوسی.
بگو تا چه داری بیار از خرد
که گوش نیوشنده زو بر خورد.
فردوسی.
سخندان که رای ردان آورد
سخن بر زبان ددان آورد.
عنصری.
هرکه خواند دانم که عیب نکند به آوردن این حکایت که بی فائده نیست. ( تاریخ بیهقی ) . در این باب حکایتی که بنشابور گذشته از جهت غاشیه بیاورم. ( تاریخ بیهقی ) . هزلها و جدّهای وی را اندازه نبود و پس از این بیارم بجای خویش. ( تاریخ بیهقی ) . بیاورم ناچار این حال را تا بدان واقف شده آید. ( تاریخ بیهقی ) . خداوند سلطان فرموده بود تا ترا و پسرت را هزار عقابین بزنند من بر تو رقت آوردم. ( تاریخ بیهقی ) . و بجای خود بیارم که از گونه گونه چه کار رفت. ( تاریخ بیهقی ) . بیاورم پس از این که بر هر یکی از اینها چه رفت. ( تاریخ بیهقی ) . ذکر و بیان کردن بوصالح تیانی. . . که نام و حال وی بیاورم یکی بود از ایشان. . . ( تاریخ بیهقی ) . نسخت سوگندنامه. . . بیاورده ام در مقامات محمودی که کرده ام. ( تاریخ بیهقی ) . چنانکه بیارم چگونگی آن بر جای خویش. ( تاریخ بیهقی ) . و بیارم پس از این ، که درباب علی چه رفت تا آنگاه که فرمان یافت. ( تاریخ بیهقی ) . من حکایتی خوانده ام در اخبار خلفا. . . بیاورم. ( تاریخ بیهقی ) . و پس از این بیارم آنچه رفت در باب این بازداشته ، بجای خویش. ( تاریخ بیهقی ) . آن قصه سخت معروف است نیاورده ام که سخن سخت دراز کشد. ( تاریخ بیهقی ) . تعدیها رفت از وی که در تاریخ پیش از این بیاورده ام. ( تاریخ بیهقی ) . چنین سخنان ازبرای آن می آورم تا خفتگان. . . بیدار شوند. ( تاریخ بیهقی ) . و پدریان را نیک ازآن درد می آمد و می ژکیدند تا آخر بیفکندندش چنانکه بیاورم. ( تاریخ بیهقی ) . و پس از این آورده آید. ( تاریخ بیهقی ) . در تاریخ گذشته بیاورده ام دو باب در آن ازحدیث این پادشاه بزرگ. ( تاریخ بیهقی ) . من نسختی کردم چنانکه در دیگر نسختها و در این تاریخ بیاورده ام نامه را. ( تاریخ بیهقی ) . استادم دو نسخت کرد این دو نامه را. . . و نسختها بشده است چنانکه چند جای این حال بیاوردم. ( تاریخ بیهقی ) . قصه ای که او را افتاد بیارم بجای خویش. ( تاریخ بیهقی ) . آنچه غرض بود بیاوردم از این سه لقب. ( تاریخ بیهقی ) . چنین آورده اند که فضل وزیر مأمون خلیفه بمرد. ( تاریخ بیهقی ) . این حدیث درتاریخ یمینی بیاورده ام. ( تاریخ بیهقی ) . در مجلد پنجم بیاوردم که امیرمسعود. . . در بلخ آمد. ( تاریخ بیهقی ) . و نوادر و عجایب که وی را افتاده بود در روزگار پدرش همه بیاورده ام در این تاریخ. ( تاریخ بیهقی ) . احوال این امام آورده آید سخت مشبع بجایگاه خویش. ( تاریخ بیهقی ) .
ور بپرسیش یکی مشکل گویدْت بخشم
سخن رافضیان است که آوردی باز.
ناصرخسرو.
و در خواص [ زر ] چنان آورده اند که کودک خرد را چون بدارودان زرش شیر دهند آراسته سخن آید و بر دل مردم شیرین آید. ( نوروزنامه ) . آورده اند که [ اسدبن عبداﷲ ] مردی نیکوکار بود. ( تاریخ بخارای نرشخی ) . آورده اند که در آبگیری از راه دور. . . سه ماهی بودند. ( کلیله و دمنه ) . آورده اند که روباهی در بیشه ای رفت. ( کلیله و دمنه ) .
مؤمنان آیینه یکدیگرند
این خبر را از پیمبر آورند.
مولوی.
اینکه در شه نامه ها آورده اند
رستم و اسکندر و اسفندیار
تا بدانند این خداوندان ملک
کز بسی خلق است دنیا یادگار.
سعدی ( گلستان ) .
آورده اند که آن پادشاه زاده را که ملموح نظر او بود. . . ( گلستان ) . و آورده اندکه ظرافت بسیار کردن هنر ندیمان است و عیب حکیمان. ( گلستان ) . آورده اند که نوشیروان عادل را در شکارگاه صیدی کباب کردند و نمک نبود. ( گلستان ) . آورده اند که یکی از ستم دیدگان بر سر او بگذشت. ( گلستان ) . آورده اند که بر تاج کیخسرو نبشته بود. . . ( گلستان ) . آورده اندکه یکی از وزراء بزیردستان رحمت آوردی. ( گلستان ) . می آرند که درویشی طعام غیرمعهود میخورد. ( انیس الطالبین بخاری ) .