گوی و چوگان. [ ی ُ چ ُ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) گوی و پهنه. رجوع به هر یک از این دو کلمه شود. - بازی گوی و چوگان ؛ چوگان بازی. گوی بازی. - گوی و چوگان باختن ؛ با گوی و چوگان بازی کردن.
فرهنگ فارسی
منظومه ایست از محمود بن عثمان بن علی نقاش برسوی از مشاهیر شعرای عثمانی ( ف . ۹۳۸ ه . ) . گوی و پهنه