هرکه از این راز خبر یافته ست
گوی ربوده ست به نیک اختری.
ناصرخسرو.
که سعدی که گوی بلاغت ربوددر ایام بوبکر بن سعد بود.
سعدی.
- گوی ربودن از کسی ؛ فایق و غالب آمدن بر او. پیشی گرفتن بر او : گوی از همه مردان خرد جمله ربودی
گر میش نزار تو بر این گرگ سوار است.
ناصرخسرو.
و گر گوید ربایم زان زنخ گوی بگو چوگان خوری زان زلف بر روی.
نظامی.
ای نهاده پای رفعت بر فلک وی ربوده گوی عقل از اعقلین.
سعدی.
ز نام آوران گوی دولت ربودکه در گنج بخشی نظیرش نبود.
سعدی.
رجوع به گوی بردن شود.