گوی انگله

لغت نامه دهخدا

گوی انگله. [ اَ گ َ ل َ / ل ِ ] ( اِ مرکب ) گوی انگل. تکمه و حلقه را گویند که بر گریبان پیراهن و غیره دوزند، چه گوی به معنی تکمه و انگله به معنی حلقه باشد که گوی در آن اندازند و گاهی آن حلقه را نیز گوی انگله میگویند. ( برهان قاطع ). حلقه ای که تکمه در آن اندازند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( فرهنگ سروری ). دگمه و مادگی. قزن قفلی. گوگ. گوگه و گوک. گوانگل و گوانگله و گوی انگل. رجوع به هریک از این کلمات شود :
از شکفه شاخسار جیب گشاده چو صبح
ساخته گوی انگله دانه در خوشاب.
خاقانی.
بر جیب کمال آن مقدس
گوی انگله ای است چرخ اطلس.
خاقانی.
جیب گهر شکوفه و گوی انگله است غنچه
کز باد نوبهاری آکنده شد به عنبر.
خاقانی.
گوی انگله قباچه گر بگشایی
بر من ز بهشت هشت در بگشایی.
کمال اسماعیل ( از فرهنگ سروری ).
|| جوز گره و آن نوعی از گره باشد. || کنایه از آفتاب است. ( برهان قاطع ).

فرهنگ فارسی

(اسم ) ۱ - تکمه و حلقه ای که بر گریبان پیراهن و جامه دوزند : بر جیب کمال آن مقدس گوی انگله ایست چرخ اطلس . ( تحفه العراقین ) ۲ - حلقه ای که تکم. مذکور در آن رود . ۳ - نوعی از گره باشد جوز گره . ۴ - آفتاب .

پیشنهاد کاربران

بپرس