گوچهر
لغت نامه دهخدا
گوچهر. [ چ ِ ] ( اِخ ) به عقیده مزدیسنان ستاره ای دنباله دار که هنگام تولد سوشیانس بر زمین افتد و زمین مشتعل گردد به قسمی که همه معادن و فلزات گداخته شوند و چون سیل سوزان جاری گردند، جمله آدمیان از زندگان و مردگانی که زنده شده اند باید از این سیل بگذرند و آن سیل بر نیکان چون شیر گرم و ملایم خواهد شد. مردمان پس از این امتحان طاهر شده به بهشت درآیند. ( ازترجمه ایران در زمان ساسانیان چ 2 ص 170 ).
گوچهر. [ ]( هندی ، اِ ) گوکهروف. خارخسک ( ؟ ). ( الفاظ الادویه ).
فرهنگ فارسی
گو کهروف خار خسک
دانشنامه آزاد فارسی
(یا: گوزهر؛ گاوچهره) شاه استخر در زمان اردوان پنجم ، آخرین فرمانروای اشکانی . اردشیر با کشتن گوچهر در ۲۲۰م ، با دستیابی بر همۀ پارس ، از اردوان که در این هنگام درگیر نابسامانی های فرمانروایی خسته و بی رونق اشکانی بود، خواست تا اجازه دهد که پسر بزرگش شاپور به جای گوچهر شاه استخر شود و اردوان مخالفت کرد.
wikijoo: گوچهر
پیشنهاد کاربران
گوچِهر ( گوچِر ) ، گومیداس - واژه اوستایی ( gāva cītra ) - نام پسرانه
به نگرش زرتشتیان ( مَزدَیَسنا ) :
گوچِهر، ستاره دنباله داری ( شهاب سنگی ) است که به هنگام رُخ نمودن هوشیدر ماه ( منجی آخر زمان ) بر زمین می افتد و به فرنود ( به سبب ) آن، کانی ها و بِستر زمین گداخته و داغ می شود و کسانی که درستکار هستند از این وَر ( آزمایش الهی ) سربلند بیرون می آیند ولی کسانی که گناهکار هستند به اندازه گناهانشان رنج می بینند ( عذاب می کشند ) و سپس به بهشت می روند!
... [مشاهده متن کامل]
( ( یادآوری از واژه تیشتر:
گُوَچِهر ( گُوَزَهر ) : گاو چهره، طلسم گاو ( اهریمن گاو اَیوداد را در یلدا طلسم کرده بود! )
دیو برهم زدن نیروی گرانشی سیارات و بالا و پایین آمدن ( جَزر و مَد ) دریاها و. . . -
بر هم زدن شب و روز و فَرگردهای ( فصل های ) سال >>> دشمن ماه ( ماو نَگهه )
پس آن را با دیو گُوَچِهر اشتباه نگیرید! ) )
گو: کوتاه شده گودال -
زاینده، پدید آورنده، هستی بخش -
جنگجو، جنگاوَر، شجاع، نترس، دلیر، دلاور، پهلوان، یَل، گُرد، سالار، قهرمان
چهر: کوتاه شده چهره - رُخسار ( رخساره ) ، روی، عارِض، عِذار، سیما، صورت، شکل و شمایل، قیافه، وجه
میداس: مِئداس - دگرگونی، تبدیل شدن، به مانند آن چیز درآمدن
معنی: چال لُپ، گودی گونه، زنخدان ( گودی چانه ) -
چهره زاینده و کاریزما، رخسار جذاب و فریبنده -
جنگجوی خوش سیما، جنگاور خوش بر و رو، توانمند جذاب، نیرومند گیرا، جوانمرد کاریزما دار! -
رَخش آسا ( برق آسا ) ، هواپیمای جنگی، جنگنده ( انگلیسی:jet )
به پهلوی و در کارنامه اردشیر پاپکان، فصل سوم، بخش پنجم آمده است:
دو آپتان: yw’cd’n
5 - �axtar - mārān sālār pad passox guft kū "yw’cd’n" ōbastag ud stārag ohrmazd abāz bālist āmad u - š az wahrām ud anāhīd pad kust haftōring ud šēr axtar marzīhēnd ud ō ohrmazd ayārīh dahēnd
معنی: اخترشماران سردار ( کاپیتان: سرتیم ) به پاسخ گفت که "جُدَی: گوچهر" افتاده و ستاره هرمزد ( = مشتری ) باز بالست ( = اوج ) آمد و از بهرام ( = مریخ ) و ناهید ( = زهره ) به کسته ( = طرف، سوی ) هفت اورنگ ( = دب اکبر ) و شیر اختر ( = برج اسد ) مَرزَند ( = قِران باشند، نزدیک می شود ) و به اورمزد یاری دهند
به نگرش زرتشتیان ( مَزدَیَسنا ) :
گوچِهر، ستاره دنباله داری ( شهاب سنگی ) است که به هنگام رُخ نمودن هوشیدر ماه ( منجی آخر زمان ) بر زمین می افتد و به فرنود ( به سبب ) آن، کانی ها و بِستر زمین گداخته و داغ می شود و کسانی که درستکار هستند از این وَر ( آزمایش الهی ) سربلند بیرون می آیند ولی کسانی که گناهکار هستند به اندازه گناهانشان رنج می بینند ( عذاب می کشند ) و سپس به بهشت می روند!
... [مشاهده متن کامل]
( ( یادآوری از واژه تیشتر:
گُوَچِهر ( گُوَزَهر ) : گاو چهره، طلسم گاو ( اهریمن گاو اَیوداد را در یلدا طلسم کرده بود! )
دیو برهم زدن نیروی گرانشی سیارات و بالا و پایین آمدن ( جَزر و مَد ) دریاها و. . . -
بر هم زدن شب و روز و فَرگردهای ( فصل های ) سال >>> دشمن ماه ( ماو نَگهه )
پس آن را با دیو گُوَچِهر اشتباه نگیرید! ) )
گو: کوتاه شده گودال -
زاینده، پدید آورنده، هستی بخش -
جنگجو، جنگاوَر، شجاع، نترس، دلیر، دلاور، پهلوان، یَل، گُرد، سالار، قهرمان
چهر: کوتاه شده چهره - رُخسار ( رخساره ) ، روی، عارِض، عِذار، سیما، صورت، شکل و شمایل، قیافه، وجه
میداس: مِئداس - دگرگونی، تبدیل شدن، به مانند آن چیز درآمدن
معنی: چال لُپ، گودی گونه، زنخدان ( گودی چانه ) -
چهره زاینده و کاریزما، رخسار جذاب و فریبنده -
جنگجوی خوش سیما، جنگاور خوش بر و رو، توانمند جذاب، نیرومند گیرا، جوانمرد کاریزما دار! -
رَخش آسا ( برق آسا ) ، هواپیمای جنگی، جنگنده ( انگلیسی:jet )
به پهلوی و در کارنامه اردشیر پاپکان، فصل سوم، بخش پنجم آمده است:
دو آپتان: yw’cd’n
5 - �axtar - mārān sālār pad passox guft kū "yw’cd’n" ōbastag ud stārag ohrmazd abāz bālist āmad u - š az wahrām ud anāhīd pad kust haftōring ud šēr axtar marzīhēnd ud ō ohrmazd ayārīh dahēnd
معنی: اخترشماران سردار ( کاپیتان: سرتیم ) به پاسخ گفت که "جُدَی: گوچهر" افتاده و ستاره هرمزد ( = مشتری ) باز بالست ( = اوج ) آمد و از بهرام ( = مریخ ) و ناهید ( = زهره ) به کسته ( = طرف، سوی ) هفت اورنگ ( = دب اکبر ) و شیر اختر ( = برج اسد ) مَرزَند ( = قِران باشند، نزدیک می شود ) و به اورمزد یاری دهند