گوهرگداز. [ گ َ / گُو هََ گ ُ ] ( نف مرکب ) گوهرگدازنده. آنکه گوهر را گدازد. || کنایه از شیشه گران است : آخر از ریگ گوهرگدازان چنان شیشه صافی کردند و از شوره خاک جهان این قالبهای لطیف ظاهر کرده اند. ( معارف بهاء ولد ص 120 ).
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - آنکه جواهر را بگدازد . ۲ - شیشه گر : آخر از ریگ گوهر گدازان چنان شیشه ای صافی کردند و از شور. خاک جهان این قالبهای لطیف ظاهر کرده اند .