گوهر فشاندن

لغت نامه دهخدا

گوهر فشاندن. [ گ َ / گُو هََ ف َ / ف ِ دَ ] ( مص مرکب ) پراکندن گوهر. در پاشیدن. ریختن و نثار کردن جواهر. || بخشش های شایان کردن. کرم و سخاوت نمایان کردن. || باران باریدن از ابر. || سخن های نادره و بلیغ و فصیح گفتن. || کلمات رسا و بلیغ نوشتن. رجوع به گوهر افشاندن شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) فرو ریختن گوهر نثار کردن جواهر : جهان آفرین را همی خواندند بران موبدان گوهر افشاندند .

پیشنهاد کاربران

سخن نیکو و خوب گفتن، با فصاحت حرف زدن
( ( سخن گفت و دامان گوهر فشاند ) )
یعنی: با فصاحت و بلاغت سخن گفت

بپرس